تربیتی

روانشناسی

تربیتی

روانشناسی

بیماری های روانی

آیا تاکنون شده که ناگهان بسیار نگران و یا افسرده و عصبى شوید بى این که علت آن را بدانید و یا یک عصر، همانطور که نشسته و چاى مى خورید، فکر کنید که خودکشى تنها راه فرار از این زندگى است؟ آیا تا به حال براى غلبه بر مشکلات زندگى مواد مخدر یا دارو یى مصرف کرده اید؟افزایش اختلالات رفتارى در جوامع انسانى مى گوید که بسیارى از افراد در عمر خود ممکن است به ناراحتى هاى روانى مبتلا شوند و کمتر کسى است که در برابر مشکلات روانى مصون باشد. بنابراین، افراد همانطور که به جسم خود اهمیت مى دهند، لازم است که به سلامت و بهداشت فکر و روان خود نیز توجه کنند. زیرا بى تردید تن و روان آدمى به هم وابسته و سلامت یکى در گرو سلامت دیگرى است.

در گیرى جهانیان با بحران بیماریهاى روانى بیش از پیش توجه به بهداشت روانى و شناخت اهداف و اصول آن را مى طلبد، زیرا بهداشت روانى در مسیر اصلى ترین هدف خود، یعنى پیشگیرى، مى کوشد تا از وقوع ناراحتى هاى روانى جلوگیرى و سلامت و نشاط افراد را تضمین کند.

بهداشت روانى: بهداشت روانى به مجموعه اى از روشها، اقدامات و فعل و انفعالهایى گفته مى شود که ما را به سوى تأمین سلامت روانى فردى و اجتماعى هدایت کرده و از ابتلا به بیماریهاى روانى مصون مى دارد.با وجود تعاریف متفاوت در این زمینه متخصصان امر غالباً در بیان ملاک تعادل و سلامت روانى به نکاتى مانند، توانایى سازش با خود و محیط، انعطاف پذیرى و تشخیص موقعیتهاى مکانى و زمانى تأکید مى کنند.

بنابراین مى توان گفت بهداشت روانى علمى است که فرد را به روشهاى عاطفى و روانى مجهز مى کند و منجر به سازگارى فرد با موقعیتهاى گوناگون خواهد شد و او را براى یافتن راهکارهاى مناسب در برابر مشکلات توانا مى کند.

نهضت بهداشت روانى: اوایل سالهاى ۱۹۰۰ اغلب مردم، تا زمانى که «کلیفورد بیرز» آموزش همگانى بهداشت روانى را بنیان نهاد با اختلالات روانى نا آشنا بودند و رفتارى آمیخته با ترس در برابر بیماران روانى و مراکز نگهدارى آنان داشتند. بیرز که خود در جوانى دچار اختلال شیدایى افسردگى (مانیک ـ دپرسیو) شده بود، پس از بهبود، نوشته هاى خود را در کتابى با عنوان «ذهنى که خود را بازیافت» منتشر کرد.

این نوشته ها که حاصل دوران رنج آلود حبس بیرز در یک مرکز روانى بود، آنچنان بر اذهان عمومى تأثیر گذاشت که مردم را براى اصلاحاتى نوع دوستانه در برابر بیماریهاى روانى به تفکر و تعمق واداشت. به دنبال همین ذهنیت اجتماعى، به کمک چند تن از روانشناسان برجسته آن زمان مثل «ویلیام جیمز» و «آدلف مایر» جنبش بهداشت روانى با ایجاد چند مؤسسه روانى به راه افتاد. این مؤسسه ها که بعدها به صورت مراکز بهداشت روانى جامعه درآمدند، امروزه «بیمارستانهاى روان پریشى» نامیده مى شوند.یکى از اهداف ایجاد مؤسسه هاى روان درمانى، درمان بیماران روانى به جاى نگهدارى از آنهاست. مهمترین اهداف تأسیس این مؤسسه بدین شرح است.

۱ـ بیمارى روان پریشى بعد از شروع، بلافاصله شناسایى و درمان شود.

۲ـ بیمار از خانواده و سایر منابع حمایتى خود جدا نشود.

۳ـ از اطلاعات مفیدى استفاده شود که خانواده بیمار در اختیار درمانگر مى گذارد.

۴ـ با تأسیس بیمارستانهاى مجهز، توجه و علاقه پزشکان براى درمان بیماران روانى بیشتر شود.

در اوایل قرن بیستم براى مطالعه، مراقبت و درمان افرادى که از نظر روانى وضع اسفبارى داشتند، بخشى به وجود آمد که «نهضت بهداشت روانى» نام گرفت. این نهضت موجب شد تا مؤسسه هاى توانبخشى ایجاد و اهمیت بیماران روانى آشکار شود.

اهداف و ابعاد فعالیتهاى بهداشت روانى: هدف اصلى بهداشت روانى ایجاد محیط فردى و اجتماعى سالم و نیز تأمین سلامت فکر و روان افراد جامعه است که با پیشگیرى از وقوع ناراحتى هاى روانى و همچنین درمان اختلالات جزیى رفتار، از بروز بیماریهاى شدیدتر روانى جلوگیرى مى کند. بنابراین تأمین بهداشت روانى، از جمله وظایف دولتها و افراد جامعه است.

با توجه به مطالبى که در این زمینه گفته شد، ابعاد فعالیتهاى بهداشت روانى در سه بعد پیشگیرى، درمان و بازتوانى، تقسیم مى شود:

۱ـ پیشگیرى: در این مجموعه از فعالیتها، تلاشها و تدابیر اتخاذ شده براى جلوگیرى از بروز یا افزایش بیماریهاى روانى در جامعه است که عموماً این فعالیتها در سه زمینه زیر صورت مى گیرد:

الف) پیشگیرى از پیدایش اختلالات روانى

ب) پیشگیرى از شدت یافتن اختلالات روانى

ج) پیشگیرى از بازگشت اختلالات روانى

۲ـ درمان: هدف از فعالیتهاى درمانى، کمک به بهبود اختلالات روانى بیمار و کاهش عوارض ناشى از آن است. این مرحله که خود نوعى پیشگیرى است، ضمن بازگشت بیمار به خانواده، از مشکلات و نابسامانیهایى که ممکن است گریبانگیر او و اطرافیان شود، جلوگیرى مى کند.

۳ـ بازتوانى: براى اینکه بیمار بتواند به محل کار و زندگى خانوادگى و اجتماعى خود بازگردد و آنجا مفید واقع شود، باید از طریق آموزش و طى مراحل درمانى تواناییهاى از دست رفته اش به وى بازگردانده شود.

هشدار سازمان بهداشت جهانى درباره بیماریهاى روانى

نتایج تحقیقات و پژوهش هاى سازمان بهداشت جهانى مى گوید که امروزه بیش از ۴۵۰ میلیون نفر از مردم دنیا مشکلات فراوان روحى، روانى دارند. حال آنکه محققان و پژوهشگران پیش بینى کرده اند این رقم تا بیست سال آینده رشد چشمگیرى خواهد داشت.

براساس یافته هاى علمى جهان به طور متوسط براى هر صد هزار نفر یک روانشناس وجود دارد. در حالى که این نسبت در کشورهاى فقیر و ثروتمند بسیار با هم متفاوت است.به طورى که براى ۶۵۰ میلیون نفر ساکنان قاره سیاه ( آفریقا) فقط ۱۲۰۰ روانشناس و روانپزشک وجود دارد و بر خلاف آن در اروپا براى ۸۵۰ میلیون اروپایى بیش از ۸۵ هزار روانشناس و روانپزشک و حدود ۳۰ هزار پرستار متخصص وجود دارد. یعنى به عبارتى براى هر ۱۰۰ هزار اروپایى تقریباً ۹ روانپزشک متخصص وجود دارد.

تحقیقات علمى سازمان بهداشت جهانى همچنین از فقدان برنامه ریزى لازم و مناسب براى پیشگیرى و درمان بیماران روانى در بسیارى از کشورها حکایت دارد.

آمار و ارقام ارائه شده از بیماران روانى جهان و اثرات مخرب ناشى از وجود این بیماران در سطوح مختلف جامعه به قدرى تکان دهنده و تفکر برانگیز است که دبیر کل سازمان ملل متحد را بر آن داشت تا در آستانه روز جهانى بهداشت، به همه مسؤولان ارشد بهداشت، اجتماعى و مسؤولان تأمین رفاه اجتماعى مردم هشدار دهد که هرچه سریعتر براى کاهش شمار مبتلایان بیماریهاى روحى، روانى و اثرات تخریبى ناشى از بیمارى روانى یک راهبرد و برنامه جهانى براى حل بحران بهداشت روانى اتخاذ کنند. مدیر کل سازمان جهانى بهداشت نیز از مقامات ارشد تمامى ملل دنیا خواست ضمن توجه جدى به معضل حاد و فراگیر بیمار روانى، درمان این بیمارى را نیز جزو سیستم مراقبتهاى بهداشتى، اصل و پایه خود قرار دهند.

وى بر این باور است که جهانیان براى رهایى یا کاهش معضلات ناشى از بیمارى روانى باید با پیروزى از اصول و راهکارهاى علمى و عملى ارائه شده از سوى سازمان بهداشت جهانى حرکت کنند تا به اهداف مطلوب برسند.

«گروهارلم براتلند» مدیر کل سازمان جهانى بهداشت با اشاره به افزایش شمار خودکشى ها در جهان اعلام کرد که تحقیقات اخیر نمودار نگران کننده اى از رشد ثابت میزان خودکشى و غفلت از بیماریهاى روانى در ۳۷ کشور آسیایى شرق اقیانوس آرام را نشان داده است، زیرا فقط یک درصد بودجه بهداشتى صرف بیماریهاى روانى مى شود.

بر این اساس خودکشى با آمار سالانه یک میلیون نفر در جهان، یکى از عوامل مهم مرگ و میر زنان جوان است.

حال در چنین وضعیتى که شاهد عزم جدى جهانیان براى رهایى از مشکلات مربوط به خیل عظیم بیماران روانى و کاهش عوارض و زیانهاى مادى و معنوى ناشى از این پدیده هستیم با رویکردى به درون جامعه ایرانى در مى یابیم که متأسفانه کشور ما آمار و ارقامى جامع درباره تعداد مبتلایان به بیماریهاى روحى ـ روانى نداشته و برنامه اى جدى هم براى مقابله با شیوع این قبیل بیماریها و درمان بیماران مبتلا ندارد.

عوامل مؤثر در ایجاد بیماریهاى روانى

بیماریهاى روانى ممکن است براثر توارث، ضربه مغزى، شوک و یا فشارهاى ناشى از روابط ناسالم اجتماعى به وجود بیایند. به عبارت دیگر بیمارى روانى صرفاً یک پدیده فیزیکى یا بیولوژیکى نیست و رویدادى متأثر از محیط اجتماعى افراد است که برخى از این مسائل و مشکلات، ناشى از بافت روانى روابط اجتماعى افراد مى باشد. طبیعى است که مراحل زندگى براى انسان، مسائل روانى متعددى به همراه دارد و به یک طبقه خاص جامعه منحصر نمى شود و همه مردم از هر گروه و دسته اى مسائل خاص خود را دارند. برخى مسائل از کم فکرى، بى احتیاط و کج روى هاى خود افراد به وجود آمده و نحوه برخورد افراد نیز با این امر مختلف است.

بعضى افراد براى مقابله با دشواریها و عوامل نامطلوب مسیر زندگیشان، به نیروى عقل و اندیشه متوسل مى شوند و با مقاومت و تدبیر موفق به حل آن مى شوند و بعضى دیگر به محض قرار گرفتن در موقعیت منفى و ناخوشایند، میدان زندگى را براى هجوم غم و اندوه خالى مى کنند و زود از پاى در آمده و به دام بیماریهاى روانى مى افتند.

علاوه بر عواملى که بدانها اشاره شد، روانشناسان در پژوهشهاى خود دریافته اند زمینه هاى دیگر نیز ممکن است در ایجاد بیماریهاى روانى مؤثر باشد، از جمله:

۱ـ فقر و نابسامانى مالى وعدم تأمین اجتماعى طبقات پایین

۲ـ ناکامى در جلب رضایت پدر و مادر در امرى خاص

۳ـ بیماریهاى مزمن و نداشتن هوش و استعداد کافى براى نیل به اهداف اجتماعى و هنرى

۴ـ میل به ازدواج و نداشتن امکانات لازم

۵ـ عشقهاى یک طرفه و بى سرانجام

۶ـ تشنج و ناامنى در محیط کار و خانواده

۷ـ تعارضات خانوادگى و اجتماعى

۸ـ شکست و ناکامى در انتخاب شغل

۹ـ داشتن فرزندان منحرف و به اصطلاح ناباب

۱۰ـ اختناق فکرى و عقیدتى

اصول بهداشت روانى   بهداشت روانى مانند هر نوع شناختى تابع اصول است تا به اهداف عالیه خود دست یابد. چنان که گذشت، نیل به این اهداف منوط به ایجاد محیط فردى و اجتماعى مناسب است. ذیلاً به اصول کلى بهداشت روانى اشاره مى کنیم:

۱ـ عزت نفس و حرمت دیگران؛ مهمترین اصل بهداشت روانى احترام به شخصیت خود و دیگران است، زیرا اگر شخصیت افراد در معرض خطر باشد، دیگر سلامت روان معنا یى ندارد.

برهمین اساس روانشناسان عقیده دارند که یک فرد سالم از نظر روانى، در درجه اول به شخصیت خود با دیده احترام مى نگرد، پس از آن سعى مى کند تا به شخصیت وحیثیت دیگران هم احترام بگذارد. در نتیجه همه افراد جامعه وظیفه دارند تا محیط امن براى افراد فراهم کنند و اولین قدم آن نیز برخورد مناسب والدین با فرزندان، معلمان با دانش آموزان، کارفرمایان با زیر دستان و ... است، که زمینه را براى احترام متقابل آماده کند.

۲ـ شناخت محدودیتها: یکى دیگر از اصول مهم بهداشت روانى، شناخت محدودیتها است. هر یک از ما با مجموعه اى از استعدادها و ضعفها به دنیا مى آییم و در مسیرى قرار مى گیریم که طبعاً در اجراى برخى کارها امکان موفقیت و ارتقا به سطوح بالا را مى یابیم و در بعضى دیگر محدود بوده و تلاشهاى ما در آن بیهوده است. بنابراین اگر فردى به ابعاد گوناگون شخصیت خود پى برده و تواناییهاى بالقوه خود را کشف کند، یا به عبارتى به خودشناسى برسد، خود را آنگونه که هست باور مى کند و دست به کارهاى ناممکن نمى زند. به علاوه شناخت محدودیتها باعث مى شود تا انتظارات فرد از دیگران در حد معقول باشد و تجربه هاى ناموفق در زندگى فردى و اجتماعى کاهش یابد.

۳ـ اصل علت و معلول: از نظر علمى هیچ پدیده اى ممکن نیست خود به خود و مستقل از علت به وجود بیاید و رابطه علت و معلولى بر آن حکمفرما نباشد، لذا پى بردن به علت یک عمل، یا به عبارتى کشف رابطه علت و معلول در پدیده اى، موجب شناخت بیشتر آن مى شود، مثلاً پى بردن به دلیل بارش باران باعث مى شود تا پیش بینى زود هنگام بارش نیز میسر شود.

براى رفتار انسان نیز در هر پدیده اى علت یا مجموعه علتهایى وجود دارد که البته پى بردن به دلایل نهفته بسیارى از رفتارها مشکل است. بر همین اساس روانشناسان، افراد را به دلیل اختلالات رفتارى مجازات نمى کنند، بلکه تا آنجا که ممکن است، در پى یافتن علل بخصوصى هستند تا بتوانند به درمان آنها بپردازد.

۴ـ نیازهاى اصلى: احتیاجات به عنوان قوه و عامل اصلى بروز رفتار، از اهمیت ویژه اى برخوردار است و ایجاد بهداشت روانى مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتیاجات اصلى افراد است. نیازهاى انسان به دو دسته بدنى و روانى تقسیم مى شوند، مثلاً غذا و خواب از نیازهاى جسمانى و نیاز به پذیرش جامعه و امنیت، جزو نیازهاى روانى انسان است. این نیازها در واقع نیروى محرکه بیشتر فعالیتها و تلاشهاى فرد بوده، رفتار و واکنش او را به نسبت محرومیت یا ارضاى هر کدام از آنها به وجود مى آورد. کسى که با آگاهى از نیازهاى اصلى اش براى رفع آنها تلاش مى کند، واقع بینانه تصمیم مى گیرد و روش واقع گرایى را به جاى خیال پردازى، براى رسیدن به اهداف خود انتخاب مى کند، در این صورت فعالیتهاى او در مسیر نیل به اهدافش، وسیله اى براى تضمین سلامت روانى اش نیز مى شود.

شیوه هایى براى بهبود بهداشت روانى فردى

براساس تجارب درمانگران، رعایت نکات زیر در حفظ سلامت روانى افراد مؤثر است:

۱ـ پذیرش احساسات خود: با قبول این نکته که احساساتمان متعلق به خودمان است، مى توانیم با یافتن راهى براى برون ریزى هیجانات شدید، از فشارهاى روانى رها شویم. براى مثال در مواقع بروز خشم، پیاده روى طولانى، کوبیدن برتوپ تنیس و یا در میان گذاشتن مسأله با یک دوست همدل، میزان خشم را مى تواند کاهش دهد. هیجانات، طبیعى هستند و اگر راه ابراز مستقیم آنها بسته باشد، بى شک راههاى غیر مستقیم و مضر زیادى براى بروز آنها پیدا خواهد شد.

۲ـ شناسایى زمینه هاى آسیب پذیرى خود: شناسایى و برخورد مناسب با موقعیتهایى که در ما حس نا امنى ایجاد مى کنند. به این ترتیب با یافتن دلایل حس نا امنى در مواقع مشخص، راه حلهایى مناسب براى از بین بردن آن مى توانیم پیدا کنیم.

۳ـ پرورش استعدادها و علایق خود: براى رهایى از حس ناخوشنودى و کسالت که از ویژگى هاى بارز افراد بى حوصله و افسرده است، ساعاتى را به یادگیرى نکات تازه و مورد علاقه مى توان اختصاص داد تا با این کار بعضى استعدادهاى خود را شکوفا کرد. علاوه بر این، احساس شایسته بودن ناشى از دست یافتن به مهارتها، نقش بسیار مهمى دربالا بردن عزت نفس دارد که خود در حفظ سلامت روان بسیار مؤثر است.

۴ـ برقرارى روابط صمیمانه با دیگران: با توجه به اینکه انسان موجودى اجتماعى است، به برقرارى روابط عاطفى، جلب اطمینان، دریافت محبت و بسیارى از مسکن هاى روحى دیگر نیاز دارد، که تنها از طریق ارتباط اجتماعى حاصل مى شود، لذا براى برآورده کردن این نیازها باید ارتباط صمیمانه اى با دیگران برقرار کرد و در جریان این ارتباطات است که مى توانیم از راه در میان نهادن نگرانیهایمان با دیگران بویژه با روانشناسان و مشاوران مشکلات خود را بهتر بشناسیم و خود را گرفتار یک دغدغه بى مورد نکنیم. علاوه بر این با کمک به افراد نیازمند یارى ما براحساس ارزشمندى خود مى توانیم بیفزاییم.

۵ـ کمک خواستن به موقع ازدیگران: اگر چه مطلع بودن از اصل بهداشت روانى و استفاده از این اصول تا حدودى مى تواند در سلامت روانى افراد مؤثر باشد، اما باید توجه کرد که محدودیتهاى زیادى در راه خودشناسى و خود یارى وجود دارد که موجب مى شود فرد مشکلات خود را به تنهایى نتواند حل کند، از این گذشته، آشنا نبودن به همه آن راه حلهاى احتمالى یک مشکل و تمایل به خود فریبى، سبب مى شود که شخص به طور واضح مشکلات خود را بررسى نکند و از عهده حل آن برنیاید، بنابر این کمک گرفتن از روانشناسان، مشاوران، روان پزشکان و درمانگران متبحر به هنگام بروز احساس درماندگى از حل مشکلات، راه حل بسیار مناسبى است که از نشانه هاى پختگى تمایل فرد به کمک به خویشتن است.

امروزه‌ بسیاری‌ از خانواده‌ها از خشونت‌ و پرخاشگری‌ فرزندان‌ خود شکایت‌ دارند. آنها تمایل‌ دارند که‌ علت‌ این‌ رفتارها را بدانند و راه‌های‌ پیشگیری‌ و اصلاح‌ رفتار را در این‌ زمینه‌ به‌ کار گیرند. در این‌ نوشتار به‌ تعریف‌ رفتار پرخاشگرانه‌ پرداخته‌ می ‌شود، انواع‌ آن‌ بیان‌ می ‌گردد و راه‌های‌ مناسب‌ مقابله‌ با پرخاشگری‌ مورد بررسی‌ قرار می ‌گیرد.

تعریف‌ پرخاشگری‌

پرخاشگری‌ یک‌ نوع‌ رفتاری‌ است‌ که‌ از خشم‌ و عصبانیت‌ نشأت‌ می ‌گیرد.این‌ رفتار را می ‌توان‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ بندی‌ کرد:

پرخاشگری‌ خصمانه؛ رفتاری‌ است‌ که‌ به‌ منظور صدمه‌ و آزار رساندن‌ به‌ دیگری‌ یا دیگران‌ ابراز می ‌شود؛ و هدف‌ در آن‌ صرفاً آزار رساندن‌ است. مثلاً کودکی‌ کودک‌ دیگر را می ‌زند و یا در مدارس‌ دیده‌ می‌ شود که‌ زنگ‌های‌ تفریح، کودکان‌ در حیاط‌ مدرسه‌ بعضاً به‌ کتک ‌کاری‌ می ‌پردازند.

پرخاشگری‌ وسیله‌ ای؛ رفتاری‌ است‌ که‌ فرد به‌ وسیله‌ آن‌ خواستار به‌ دست ‌آوردن‌ هدفی‌ دیگر است‌ و ابداً قصد حمله‌ به‌ دیگران‌ یا اذیت‌ کردن‌ آنها را ندارد. البته‌ در این‌ میان‌ ممکن‌ است‌ لطمه‌ ای‌ نیز به‌ کسی‌ وارد شود. مثلاً کودکی‌ بزهکار کیف‌ خانمی‌ را می ‌رباید تا به‌ این‌ وسیله‌ مورد تشویق‌ و تأیید گروه‌ همسالان‌ قرار گیرد.

ممکن‌ است‌ پرخاشگری‌ جنبه‌ انتقام‌ گیری‌ نیز داشته‌ باشد. یعنی‌ کودکی‌ که‌ مورد اذیت‌ و آزار قرار گرفته‌ و نتوانسته‌ خشم‌ خود را ابراز کند، اکنون‌ با پرخاشگری‌ به‌ کاهش‌ اضطراب‌ خود می ‌پردازد. در این‌ جا پرخاشگری‌ وسیله‌ ای‌ است‌ که‌ کودک‌ با توسل‌ به‌ آن‌ می ‌خواهد به‌ هدف‌ خود یعنی‌ کاهش‌ اضطراب‌ دست‌ یابد.

جهت‌ پرخاشگری‌ ممکن‌ است‌ به‌ یکی‌ از این‌ دو صورت‌ باشد:

الف) پرخاشگری‌ درونی‌

ب) پرخاشگری‌ بیرونی‌

چنانچه‌ جهت‌ پرخاشگری‌ به‌ طرف‌ درون‌ باشد، کودک‌ خشم‌ را به‌ درون‌ خود می ‌افکند و دچار خشم‌ فرو خورده‌ می‌ شود. پیامد چنین‌ عملی‌ می‌ تواند افسردگی‌ نیز باشد. کودکان‌ افسرده‌ در واقع‌ از دست‌ خودشان‌ عصبانی‌ هستند.خشم‌ درونی‌ عصبانیت ‌ و نارضایتی‌ از خود را به‌ وجود می ‌آورد.

خشم‌ بیرونی؛ کودک‌ ممکن‌ است‌ خشم‌ خود را به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ از قبیل‌ فریاد کشیدن، پا به‌ زمین‌ کوبیدن‌ یا پرتاب ‌کردن‌ اشیا بروز دهد.

علل‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ در کودکان‌

1. الگوپذیری‌ کودکان‌ از والدین‌

یکی‌ از دلایل‌ بسیار مهم‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ یادگیری‌ است. یعنی‌ کودکانی‌ که‌ الگوهای‌ رفتاری‌ پرخاشگرانه‌ داشته‌ اند، همانند الگوهای‌ خود رفتار می ‌کنند. چنانچه‌ پدر یا مادری‌ خلق ‌و خویی‌ عصبانی‌ و پرخاشگر داشته‌ باشند، مسلماً فرزندشان‌ نیز پرخاشگر خواهد شد. این‌ رفتار توسط‌ کودک‌ یاد گرفته‌ می ‌شود. از آنجا که‌ کودکان‌ با والدین‌ همانند سازی‌ می ‌کنند، بنابراین‌ بسیاری‌ از رفتارهای‌ پدر و مادر ناخودآگاه‌ توسط‌ فرزندان‌ فرا گرفته‌ می ‌شود. توضیح‌ این‌ که‌ فرایند همانند سازی‌ کاملاً ناخودآگاه‌ صورت‌ می ‌پذیرد.

نکته‌ دیگر این‌ که‌ حتماً لازم‌ نیست‌ والدین‌ با خودِ کودک‌ پرخاشگری‌ کرده‌ باشند؛ چنانچه‌ او شاهد رفتارهای‌ خشونت ‌بار پدر و مادر با افراد دیگر نیز باشد، این‌ گونه‌ رفتار را فرامی‌ گیرد. بنابراین‌ کودکان‌ از طریق‌ مشاهده، رفتارهای‌ والدین‌ را می ‌آموزند.

بر این‌ نکته‌ می توان تأکید کرد‌ که‌ کودکان‌ با چشمان‌ خود می ‌آموزند؛ یعنی‌ آن‌ چه‌ را مشاهده‌ می ‌کنند، یاد می ‌گیرند؛ حتی‌ اگر آن‌ رفتار به‌ طور مستقیم‌ در مورد خود آنها صورت‌ نگیرد.

2. کودکان‌ ناکام‌ پرخاشگر می‌ شوند

ناکامی ‌ یکی‌ از مسائلی‌ است‌ که‌ به‌ پرخاشگری‌ می‌ انجامد. وقتی‌ کودک‌ به‌ هدف‌ خود دست‌ نیابد و ناکام‌ شود، یکی‌ از رفتارهایی‌ که‌ از او سر می‌ زند پرخاشگری‌ است.

3. اضطراب‌ و پرخاشگری‌

کودکان‌ مضطرب‌ نمی ‌توانند کودکان‌ آرامی‌ باشند. آنها رفتارهایی‌ پرخاشگرانه‌ از خود بروز می ‌دهند؛ البته‌ بلافاصله‌ پشیمان‌ می ‌شوند و از والدین‌ خود عذرخواهی‌ می‌ کنند. اگر از کودک‌ مضطرب‌ بپرسیم‌ که‌ چرا پرخاش‌ می‌ کنی‌ و عصبانی‌ هستی؛ خواهد گفت‌ نمی‌ دانم.؛ یا خواهد گفت‌ دست‌ خودم‌ نیست.

چنانچه‌ کودکی‌ بلافاصله‌ بعد از عصبانیت‌ و پرخاشگری‌ پشیمان‌ شد و عذرخواهی‌ کرد، علت‌ پرخاشگری‌ او اضطراب‌ است. برای‌ از بین ‌بردن‌ خشم‌ کودک‌ بایستی‌ اضطراب‌ و نگرانی‌ وی‌ را شناسایی‌ کنیم‌ و در رفع‌ آن‌ بکوشیم.

4. پرخاشگری، نشانه‌ای‌ از تضادهای‌ درونی‌

گاهی‌ کودکان‌ در دوگانگی‌ و تضادهای‌ درونی‌ قرار می‌ گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی‌ بر سر دو راهی‌هایی‌ گیر می ‌کنند و نمی‌ دانند کدام‌ راه‌ را انتخاب‌ کنند؛ و این‌ حالت‌ آنها را دچار تعارض ، اضطراب‌ و خشم‌ می ‌کند. مثلاً کودکی‌ که‌ دوست‌ دارد نزد مادرش‌ در منزل‌ بماند و از طرفی‌ وقتی‌ می ‌بیند تمام‌ کودکان‌ به‌ مدرسه‌ می‌ روند، همزمان‌ تمایل‌ به‌ مدرسه ‌رفتن‌ نیز دارد، دچار دوگانگی‌ می ‌شود. به‌ کودکان‌ خود کمک‌ کنیم‌ که‌ در دو راهی‌های‌ زندگی، مدتی‌ طولانی‌ قرار نگیرند. آنها بایستی‌ به ‌سرعت‌ و با دقت‌ درست ‌ترین‌ کار را انجام‌ دهند.

5. پرخاشگری‌ و افسردگی‌

پرخاشگری‌ و کج‌ خلقی‌ در کودکان‌ چنانچه‌ با علامت‌های‌ دیگر همراه‌ باشد، می ‌تواند نشانه ‌ای‌ از افسردگی‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ لازم‌ است‌ شرایط‌ زندگی‌ کودک‌ تمام‌ و کمال‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد.

6. پرخاشگری؛ بیماری‌ها؛ مصرف‌ دارو

بعضی‌ از بیماری‌ها به‌ مصرف‌ دارو نیاز دارد و ممکن‌ است‌ از عوارض‌ جانبی‌ داروها کج ‌خلقی‌ و رفتارهایی‌ باشد که‌ خشونت‌ را برمی‌ انگیزند.

اختلالات شخصیتی

*شخصیت : مجموع صفات هیجانی و رفتاری شخص در زندگی روزمره را در برگرفته که در شرایط معمول، شخصیت هر کس نسبتاً ثابت و قابل پیش بینی است

* اختلال شخصیت : واریانتی از این صفات منشی است که فراتر از آنچه در اکثر مردم دیده ی شود،می رود.

* ویژگی ها

- صفات فراگیر و مستمر هستند.

- تشخیص مستلزم سابقه مشکلات دراز مدت در زمینه های مختلف زندگی است

- خودپذیری (ego - syntonic ) صفات وجود دارد.

- صفات allo plastic ( بیمار در پی تغییر محیط است تا خود)

- حفظ شدن صفات بصورت انعطاف ناپذیر وجود دارد

- بروز الگوهای دفاعی ویژه با مقاومت در مقابل تکانه های درونی و استرس های بیرونی بوجود می آید.

- بی علاقگی به درمان و عدم قبول بیماری در فرد، از مشکلات شایع است.

* همه گیری شناسی

- شیوع کلی 9-6% (حتی تا 15%)

- بروز معمولاً در اواخر نوجوانی یا اوایل جوانی

- شیوع کلی در مرد = زن

- وجود انتقال ژنتیک نسبی در اکثر اختلالات شخیصتی به اثبات رسیده است.

* سبب شناسی

- چند عاملی

- عوامل تعیین کننده زیست شناختی آشکار (صدمات حین زایمان ، عفونت مغزی ، ضربه به سر)

- دو قلوی تکی تخمی < دو تخمی

- میزان بالای سطوح تستسترون ،‌17- استرادیول واسترون درافراد با صفات تکانشی بالا دیده شده.

- وجودرابطه بین سطح پایین 5-HIAA با اقدام به خودکشی ،تکانشگری وپرخاشگری بیشتر، دیده شده.

- وجودرابطه بین نشانه های خفیف نورولوژیک با اختلال شخصیت ضد اجتماعی ومرزی

- (goodness of fit بهم خوردن حسن انطباق ) بین کودک و والدین، بیانگر نبود یک ارتباط مناسب است

- وجودرابطه بین اختلال کارکرد لوب Forontal ( قسمتی از مغز)با تکانشگری ،ضعف قضاوت و بی ارادگی بیشتر، دیده شده.

- تخریب در کارکرد اجزاء روانی و عصبی فرد

* سیر اختلال و پیش آگهی : متغیر است(برخی سیر قهقهرائی وبرخی بهتر می شوند)

* درمان:

- بیماران بدون انگیزه برای درمان هستند.( به عبارتی از دیدگاه آنان اصلاً بیماری ندارند)

- استفاده از روش های چند گانه ( دارو + انواع روان درمانی ها )

- توصیه به درمان علامتی، تحت نظر پزشک میشود( مثال: وقتی سوءظن شدید یا پرخاشگری آسیب رساننده و... وجود داشته باشد)

افراد خود شیفته !!!   

ترجمه لغت خود شیفته از یک افسانه یونانی گرفته شده < نارسیسم Narcissism >  که این  چنین بوده : جوانی زیبا به نام نارسیس روزی عکس خودرا که در آب منعکس شده بود می بیند و عاشق زیبائی خود شده !   و به تصور اینکه حوری دریائی دیده خود را در آب می اندازد ؛ تا او را بگیرد . اما غرق میشود ! می گویند کنار رودخانه ای که او غرق شده گل نرگس یا گل <نارسیس> می روید؛ که همیشه بحالت خم شده در آب محو زیبائی خود است ! افرادی که عاشق خود ویا در واقع همان خود شیفته هستند ٬  خود را از سایرین متمایز دانسته و به بزرگی و متمایز بودن خود معتقد میشوند ! و این توقع در آنها ایجاد میشود که :  سایرین باید با طرز برخورد خاص و با احترام آنچه را که مورد خواسته آنان است انجام داده و با آنها رفتار کرده و چنانچه غیر از این با آنها برخورد شود ! یا خدای ناکرده مورد انتقاد قرار گیرند ،تحمل انتقاد نداشته و بشدت خشمگین و دیگران را به نادانی و بیسوادی و حماقت متهم میکنند !   افراد خود شیفته خود را کامل ٬ دانا ٬ منطقی ٬ فهمیده و موفق  و و و و قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پیروی بی چون وچرا را از دیگران دارند . خصلت افراد عاشق خود علاوه بر بزرگ بینی و تصور داشتن استعداد بالاخود را فردی استثنائی و خاص دانسته و فقط افراد خاص که از نظر آنان دارای تحصیلات عالی ٬ با استعداد و موفق باشند ٬ می توانند آنها را درک کرده و قابلیت نشست و برخاست و معاشرت با آنان را داشته باشند !

فرد خود شیفته در روابط فردی و خانوادگی ٬ حتی در اجتماع استثمارگر بوده و برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی کرده و البته این

 را حق مسلم خود می داند ! او تمایلی به شناخت عواطف و احساسات دیگران نداشته ٬ و از نظر او  طرز فکر و صمیمیت و برداشت اطرافیان چندان مورد اهمیت نبوده و حتی ارزش فکر کردن و پاسخ دادن هم ندارد ! شخصیت فرد خود شیفته توجه اش فقط به موجودیت خود ٬طرز فکر و احساسات خود معطوف است ٬ این تصور برتری و متمایز و خاص بودن را موجب حسادت اطرافیان می داند !  

روان درمانی اختلال شخصیت فرد خود شیفته بی نهایت مشکل است ! چون این افراد در وهله اول باید دست از تمایلات و خواسته ها و برتری  طلبی خود برداشته و دیگران و تمایلات آنان را هم ببینند !  و این کمتر میسر خواهد بود٬زیرا  آنها نمی خواهند بپذیرند که عاشق خود هستند ! درمان در صورتی امکان پذیر است که آنان بینش و آگاهی نسبت به رفتار و طرز فکر خود پیدا کرده و به دیکران هم به دیده فردی چون خود بنگرند  و برایشان حق و ارجی  قائل باشند !

نگاه اجمالی

بیماران خود شیفته با احساس عمیق«اهمیت خود ، خود بزرگ بینی و نوعی بی‌نظیر بودن» مشخص می‌شوند. این افراد خود را آدمهای خاصی می‌پندارند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین شده ، فرد مورد نظر را به «نادانی ، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم می‌کنند. خود را قوی ، مشهور ، داناترین و ... قلمداد کرده ، انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند. چون دیگران نمی‌توانند خواسته‌های آنها را برآورده سازند. چون بزرگ بینی او در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده بوده و مسائل بین فردی ، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود آنها را بوجود می‌آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی نسبت به آنها ندارند.

ملاکهای تشخیص اختلال خود شیفته

الگوی مستمرخود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار) نیاز به تمجید و فقدان هم حسّی که در اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و در زمینه‌های گوناگون وجود دارد و وجود پنج علامت از علائم زیر برای تشخیص ضروری است:

احساس خود بزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد (مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می‌کند و انتظار دارد بدون موفقیت‌های مناسب فرد برتر شناخته شود).

اشتغال ذهنی با تخیلات : موفقیت ، قدرت ، استعداد ، درخشندگی ، زیبایی و عشق ایده‌ال.

معتقد است فردی استثنائی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) استثنائی و خاص می‌توانند او را بفهمند و یا با او «نشست و برخاست» داشته باشند.احساس صاحب استحاق بودن یا شایستگی دارد. یعنی انتظارات غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقعات خود را دارد.در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره‌کشی می‌کند.

فاقد هم حسّی است: نسبت به شناخت و همانند سازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد.

غالبا به دیگران حسادت می‌ورزد یا معتقد است دیگران حسودی او را می‌کنند.

نگرش یا رفتارهای خود خواهانه و پرنخوت نشان می‌دهد.

تشخیص افتراقی اختلال خود شیفته اختلال شخصیت مرزی : مرزی‌ها اضطراب بیشتری نسبت به خود شیفته‌ها دارند و زندگی آنها آشفته‌تر از «خود شیفته‌ها» است.

اختلال شخصیت ضد اجتماعی : شخصیتهای ضد اجتماعی رفتارشان تکانشی (لحظه‌ای) است و غالبا در زندگیشان سابقه سوء مصرف الکل و مواد و درگیری با قانون دارند و بنابراین از شخصت «خود شیفته» قابل تفکیک است.

اختلال نمایشی : چون «شخصیت خود شیفته» توجهش فقط به خودش است، بنابراین ظرفیت صمیمیت و هم حسّی‌شان پایینتر از «شخصیت نمایشی» است.

علت شناسی اختلال خود شیفته بیشترین توجه در مورد خود شیفتگی بیمارگونه بعضی افراد در نظریه روانکاوی صورت گرفته است. از نظر فروید «خود شیفتگی» مرحله‌ای از رشد طبیعی است که بعدا در مراحل رشد یافته تر به «عشق خارجی (دیگری)» متحول می‌شود و کودک قادر می‌شود به دیگران عشق بورزد. خود شیفتگی بیمار گونه زمانی ظاهر می‌شود (به عشق خارجی متحول نمی‌شود) که کودک اغلب بوسیله کسانی مراقبت شوند که بطور اطمینان بخشی او را دوست نداشته باشند. فروید اعتقاد داشت که اکثر افراد خود شیفته والدینی «سرد ، بی‌تفاوت» و در عین حال نسبت به کودک خود «پرخاشگری و کینه توزی» داشته‌اند. در این وضعیت کودک برای بدست آوردن «محبت و عشق مطمئن» به درون برمی‌گردد تا براحساس شکننده طرد شدن (دوست نداشته شدن) غلبه کند.

درمان اختلال خود شیفته

روان درمانی :  روان درمانی اختلال شخصیت خود شیفته بی نهایت مشکل است. چون برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کنند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث می‌شود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرند.

دارو درمانی : همراه با روان درمانی استفاده از ضد افسردگی‌ها و کربنات لیتیوم برای تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقی مفید است.

اختلالات رفتاری کودکان

مشکلات رفتاری کودکان در سنین مدرسه که گاهی نتیجه اجتناب ناپذیر فقر، جهل، نابسامانی‌های خانوادگی و کاستی های فرهنگی است، بی تردید مانع رشد و بالندگی آنان است و به همین دلیل پیشگیری و درمان این مشکلات بی اندازه اهمیت دارد. این مقاله به برخی مشکلات رفتاری شایع کودکان و راههای مقابله با آن توجه دارد:

فرار از مدرسه

طبق تعریف فرار از مدرسه یعنی کودک به قصد مدرسه رفتن از منزل خارج می شود ولی به جاهای دیگری غیر از مدرسه می رود و یا پس از ورود و گاهی پس از ماندن مختصری در مدرسه بدون هماهنگی با معلمان از آنجا بیرون می رود.

بسیاری از کودکان فراری از مدرسه احتمالا متعلق به خانواده های از هم گسیخته و یا دارای والدین و خواهر و برادران بزهکار هستند. عده ای هم بر اثر تغییر مکرر مدرسه و یا رد شدن از مدرسه بیزار می شوند. این مشکل اخیر که در پسران بیش از دختران مشاهده می شود گاهی نشانه ای است از وجود اشکال در برنامه های مدرسه و گاهی علامت ناسازگاری کودک است. لذا درمان آن مستلزم اقدام در هر دو زمینه مذکور است.

هراس از مدرسه

هراس از مدرسه با گریز از آن تفاوت دارد. مدرسه گریزان معمولا به تناوب از مدرسه غایب می‌شوند و پدر و مادرشان از موضوع اطلاعی ندارند در حالی که در هراس از مدرسه کودک معمولا به طور پیوسته و طی دوره های طولانی به مدرسه نمی رود و والدین از نرفتن به مدرسه و ماندن او در خانه آگاهی دارند.

مدرسه گریزان بر عکس کودکانی که از مدرسه هراس دارند معمولاً شاگردانی تنبل اند که به سایر اختلال های رفتاری مثل دروغگویی هم دچارند. مطالعات انجام شده نشان می دهد که هراس از مدرسه در کمتر از یک درصد کودکان مشاهده می شود.

رایج ترین تصوری که درباره هراس از مدرسه وجود دارد این است که مادر و کودک به گونه‌ای شدید به یکدیگر وابسته اند.

وابستگی شدید کودک این ترس را در او به وجود می آورد که امکان دارد برای خود یا مادرش اتفاقی روی دهد و لذا ماندن کودک در خانه نیازها و اضطراب های هر دو را برطرف می کند. سعی در کاهش اضطراب جدا شدن از مادر یا اضطراب محیط واقعی مدرسه در راس فعالیت های درمانی در این اختلال است.

کمرویی و انزواطلبی

کمرویی و انزواطلبی از جدی ترین مشکلات کودکان است. انزوا و دوری از دوستان و همسالان در اوایل زندگی کودک را در معرض خطر ناسازگاری های بعدی قرار می دهد کودکان انزوا طلب هر چند برای والدین و معلمین خود هیچ گونه ناراحتی ایجاد نمی کنند. ولی به سبب رنج ناشی از احساس نا امنی پیوسته به دنیای درون خویش پناه می برند و به مرور از اجتماعی شدن فاصله می گیرند. چه بسا بعضی از آنان به بیماریهای روانی هم دچار شوند.

کودک منزوی نیاز دارد که احساس کند عضو با ارزش یک گروه است او اگر در فعالیت های زندگی ارضا شود نیازی به عقب نشینی به میدان رویاهای خویش نخواهد داشت.

از این رو برای درمان این مشکل معلمان و والدین کودک باید توجه داشته باشند که کودک کمرو و منزوی دارای توانایی ها و شایستگی های ویژه ای است که با راهنمایی و تشویق می‌توان آنها را ظاهر کرد و این تاثیر بسزایی در اجتماعی شده کودک و پیوستن به جمع دوستان دارد.

زودرنجی و حساسیت فوق العاده

حساسیت مبرم کودک به تایید اجتماعی از سوی افراد مختلف بویژه والدین ، همسلان و معلمان زودرنجی را در او پدید می آورد. زودرنجی از مشکلات رفتاری رایج بین کودکان دبستانی است. روان شناسان نقطه اوج حساسیت پسران را سن 11 سالگی و دختران را تا دوره بلوغ می دانند.

زودرنجی کودک تا حدودی مربوط به تمایل زیاد کودک به پذیرش اجتماعی است. گرایشی که او را شدیدا در معرض نگرش های بزرگسالان و اعضای گروه همسن خود قرار می‌دهد . علاوه بر این زودرنجی و حساسیت شدید شیوه ای مؤثر برای جلب موافقت و تسلیم والدین است . کودک بزودی کشف می کند که برای رسیدن به هدف خویش دعوا و مرافعه و منفی گرایی سلاحهای نامناسبی هستند و کمتر نتایج مطلوبی به بار می آروند در حالی که زودرنجی و ابراز غم و گوشه گیری بعد از مشاهده یک پدیده نامطلوب موجب می شود والدین از این که کودک خویش را آزده اند احساس ناراحتی کنند و در نتیجه کوشش کنند کارها را بر وفق مراد او انجام دهند. توجه به این نکته مهم پادزهر زودرنجی کودک است و بعد از مدتی باعث می شود کودکی که شرطی شده است از رفتارهای نابهنجار دست بردارد.

دروغگویی

تا 3، 4 سالگی دروغ به مفهومی که برای بزرگسالان مطرح است در کودکان وجود ندارد. اما از 4 سالگی به بعد تدریجاً بر اثر دخالت عوامل محیطی و تربیت نادرست دروغ و دروغگویی به معنای واقعی در کودک شکل می گیرد و گاه آنقدر شدید می شود که به صورت بیماری در می آید. این قبیل کودکان به علت جلب تحسین و تمجید دیگران و فرار از تنبیه یا نارضایتی والدین مخصوصاً نسبت به کارهای مدرسه به دروغ متوسل می شوند. همچنین احساس ناامنی در منزل و فقدان محبت والدین سختگیری های زیاد و مشکلات خانوادگی نیز از عواملی هستند که به دروغگویی کودکان کمک می کنند. به طور کلی بیشتر دروغها به دلیل ترس از مجازات و نیز مورد مخالفت و استهزای دیگران واقع شدن گفته می شود.

درمان دروغگویی در رفتار درست با کودکان نهفته است . اگر والدین با فرزندان خود دوست باشند، اگر خانواده کانون عطوفت و مهربانی باشد و همواره راستی و صداقت محور توجه قرار گیرد اگر با تخلف کودکان منطقی برخورد شود و بالاخره اگر والدین خود الگوی دروغ پردازی کودکان نباشند مشکلی در این زمینه وجود نخواهد داشت.

مدرسه گریزی

اصطلاح مدرسه گریزی پس از اجباری شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم میلادی در اروپا رواج یافت. در آن موقع اصطلاح فرار از مدرسه کلیه شکل های غیبت بدون اجازه از مدرسه را دربرمی گرفت. اصطلاح مدرسه گریزی پس از اجباری شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم میلادی در اروپا رواج یافت. در آن موقع اصطلاح فرار از مدرسه کلیه شکل های غیبت بدون اجازه از مدرسه را دربرمی گرفت. فرار از مدرسه عکس العمل های متفاوتی از سوی اولیاء و مربیان برانگیخته است که اهمیت مطالعه گسترده این موضوع را دو چندان می کند. نگرانیهایی که این نوع مشکل به وجود می آورد پرسشهایی را در ذهن اولیاء و مربیان به وجود می آورد مانند: سرنوشت او چه می شود؟ آیا یک زندگی را در آینده راه خواهد برد؟ آیا در بزرگسالی به مشکلی برنمی خورد؟

با این توصیف سوالی را می توان مطرح کرد که آیا فرار از مدرسه یک فاجعه است؟ در بهترین شرایط مدرسه گریزی می تواند تبعات جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد. به طوری که برخی از روانشناسان مدرسه گریزی را با خودکشی فردی مقایسه کرده اند.

به عبارت دیگر، همان طور که بیمار در معرض خطر خودکشی را باید بستری کرد، یک کودک مدرسه گریز را نیز باید به یک مدرسه شبانه روزی یا بازپروری نوجوانان منتقل کرد. چرا کودک از مدرسه می گریزد؟ جواب این سؤال را با پیگیری مسیر رشد و تحول کودک می توان پیدا کرد. ورود به مدرسه اولین برخورد جدی کودک با اجتماع و درخواستهای آن است. کودک مدرسه گریز، آینده اجتماعی و شغلی خود را به مخاطره می اندازد، در نتیجه فرار از مدرسه یک خودکشی اجتماعی است.

با ورود کودک به محیط مدرسه، دوگانگی و کشمکشی بین محیط خانوادگی و محیط جدید ایجاد می شود. اما این تعارض از کجا ریشه می گیرد؟

 مدرسه برای آموختن مهارتهای تفکر جدید مثل نوشتن، حساب و... روی شناخت بنیادی کودک از دنیای اطرافش تأثیر می گذارد، در عین حال دامنه این تأثیر تا رشد جسمانی وی هم کشیده می شود. اثر روی رشد جسمانی با آموزشهای حرکتی، زنگهای ورزش و رسیدگی به مسائل بهداشتی خودش را نشان می دهد. کودک در محیط آموزش، خود را بین هم سن و سالانش می بیند و برای نخستین بار دست به ترسیم تصویری از خود براساس نگرشهای گروه همسالان می زند. این تصویر جدید، از زاویه دید محیطی، در تعارض با تصویر قبلی محیط خانوادگی قرار می گیرد.

پس مدرسه تکالیف جدیدی را روی دوش کودک که ماهیتی رابطه جو دارد می گذارد. می توان گفت ورود به مدرسه به خاطر همین تکلیف جدید بحران زا است. هر چند نمی توان تفاوتهای فرهنگی شدن و اجتماعی شدن افراد را از نظر دور داشت ولی هر کودکی با توجه به تمام ملاحظات متحمل فشار روانی می شود. کیفیت فشار روانی متفاوت تجربه می شود. انسان موجودی رابطه جو و اهل تجربه کردن است؛ وقتی مدرسه تکالیفی را فراتر از توان دانش آموز از وی می خواهد نطفه مدرسه گریزی بسته می شود. کودک مدرسه گریز را کودکی توصیف می کنند که دارای هوش پایین تری است، هوش وی برای سازگاری با درخواستهای محیط آموزشی کافی نیست. در کوتاهترین تعریف هوش توانایی سازگاری با محیط است . ظرفیت پنهان کودک در برخورد با درخواستهای محیط جدید آشکار می شود.

رشد اخلاقی کودک در دوره مدرسه دارای جایگاه ویژه ای است. کودک از یک سو با ارزشهای اخلاقی محیط آموزشی که توسط مدرسه و معلم تدریس می شود و از سوی دیگر با ارزشهای اخلاقی گروه همسالان دست به گریبان است. اخلاق به طور معمول ادب را ستایش می کند ولی گروه همسالان جسارت و بی ادبی را شجاعت می داند. ظرفیت سازش یافتن یا کنار آمدن با موفقیتهای مختلف و متفاوت لازمه میانجی گری این دو نوع خط مشی اخلاقی است. اگر کودکی نتواند بین این دو قطب متضاد صلح و سازش ایجاد کند دچار ناکامی خواهد شد. تلاش کودک در این سن و سال برای انجام کاری جدید و بکار بستن ابتکار از سوی احساس درونی مقصر بودن و گناهکاری تهدید می شود. ولی همین کودک از ۶ ۷ سالگی تا آغاز نوجوانی روابط عمده اجتماعی اش را در محیط آموزشی و گروه همسالان سپری می کند. فقدان احساس کارآمد بودن و مثمرثمر بودن کودک را متزلزل می کند و بهره وری و کارآمدی فرد را تهدید می نماید.

عوامل موثر بر مدرسه گریزی

۱ وجود تعارض یا کشمکش درون روانی والدین: یکی از والدین به دلیل وجود رگه های مرضی در شخصیت نشانه های وابستگی کودک را تقویت می کند. طوری که جدایی از والدین برای کودک سخت شده، در نتیجه از مدرسه می گریزد.

۲ کشمکش درون روانی کودک: مدرسه هراسی و دیگر اختلالاتی که برای اولین بار در طی کودکی بروز می کند، می توانند از عوامل تسریع کننده یا زمینه ساز مدرسه گریزی باشند. مثلاً بیش فعالی می تواند شکست تحصیلی و گریز از مدرسه را به خاطر پاسخ ندادن به توقعات مدرسه، در پی داشته باشد. بنابراین درمان اختلالات زمینه ای بسیار مهم است.

۳ کشمکش درون خانواده: روشهای فرزند پروری سه گونه اند: سهل انگاری، مستبدانه و دموکراتیک که هم دیکتاتوری والدین و هم سهل انگاری را می توان زمینه ساز دانست. زیرا در هر دو حالت شکلی از فشار روانی روی کودک است. در شکل مستبدانه نهنگی در آکواریومی اسیر و در شکل سهل انگارانه ماهی قرمز کوچکی در دریا با تمام خطرها رها می شود. کودک نیاز به حمایت، امنیت و تأیید از سوی والدین را دارد و آزادی بدون مرز او را مضطرب می کند زیرا او قادر نیست به تنهایی مسیر را طی کند. کما اینکه روش مستبدانه هم خلاقیت و اعتماد به نفس کودک را تخریب می کند. هر دو شکل تربیت مستبدانه و دموکراتیک بیانگر جهل و بی دانشی والدین است و ناتوانی آنها را نشان می دهد.

۴ عادی بودن فشار روانی در مراحل انتقالی: در زندگی یک سری مراحل انتقالی وجود دارد که می توان هم آن را به شکل وسایل عبور (رشد) دید و هم آنها را منشاء یک آسیب دانست. مراحلی چون یائسگی، بلوغ، ازدواج و امثال آن.

۵ عدم درک نیازهای اساسی در خانه یا مدرسه: می توان گفت مهمترین عامل در مدرسه گریزی است. مدرسه ناکام کننده و خانواده سرکوب کننده از آن جمله است. روابط دیکتاتوری سهل انگاری در مدرسه و خانه منجر به آسیب هایی در سطح جامعه می شود. آسیب هایی چون دختران فراری، پسران بزهکار و.... که نوجوانان آسیب دیدگان این نوع برخوردند. زیربنای این رابطه چه در مدرسه و چه در خانه روابط غیرانسانی است.

ویرجینا ساتیر، خانواده درمانگر شهیر، می نویسد: من در گذشته فکر می کردم که بمب اتم ما را از بین می برد اما حالا فکر می کنم که اگر چیزی بتواند ما را از بین ببرد چیزی جز روابط غیرانسانی نیست. خانواده درمانی در مورد خانواده های دشوار و یا آشفته لازم است. زیرا که مدرسه گریزی محصول مشترک خانواده و اجتماع است، محیط آموزش به شکل اخص، جامعه به طور اعم مد نظر است. این مسأله آنجا بغرنج تر می شود که پیشینه تحکم گونه نیز دنباله محیط اجتماعی را تشکیل دهد  

افسردگی

افسردگی به دلیل شیوع بالا در جوامع بشری از طرف برخی از محققین سرماخوردگی بیماریهای روانی لقب گرفته است. به طور متوسط حدود 15 تا 20 درصد مردم از سطوح مختلف این بیماری رنج می‏برند و حداقل 12 درصد مردم در طول زندگی نیاز به درمان پیدا می‏کنند. اختلال افسردگی در زنها شایعتر از مردان است. در این جا بایستی بین خلق افسرده به عنوان یک واکنش طبیعی که اکثریت مردم نسبت به فقدان‌ (یعنی از دست دادن عزیزی) از خود نشان می‏دهند و بیماری افسردگی تفاوت قایل شد. بیماری افسردگی معمولاً در پی شکست، از دست دادن و ناکامیها به شکل خلق پایین و حالت غمگینی نمود پیدا می‏کند. در افسردگی شخص به دلیل شدت علائم افسردگی در بسیاری از جنبه‏های کارکردی خویش دچار مشکل می‏شود.

سبب شناسی بیماری

افسردگی از تعامل بین چند عامل مختلف حاصل می‏شود. نشان داده شده است که شروع و سیر آن به عوامل مختلفی چون زیست شناختی، روانی، محیطی و عوامل روانی ـ اجتماعی مربوط می‏شود. از آن میان می‏توان به مواردی مانند: اختلال در کارکرد واسطه‌های شیمیایی- عصبی، کم‌کاری تیروئید، سابقه افسردگی یا الکلیسم در خانواده، از دست دادن والدین در دوران کودکی یا مورد بی توجهی آنان قرار گرفتن، نبود حمایت اجتماعی مناسب، وجود رویدادهای منفی در زندگی فعلی و خانوادگی اشاره نمود.

نشانه‏های بیماری

شخصی که دچار افسردگی بیمارگون می‏شود، احساس غمگینی می‏کند و اغلب به گریه می‏افتد. احساس گناه عذابش می‏دهد و معتقد می‏شود که در حق دیگران کوتاهی می‏کند. بیش از حد معمول تحریک پذیر می‏شود و احساس اضطراب و تنش می‏کند. دچار مشکلاتی در رابطه با میزان خواب و خوراک و تمرکز می‏شود. انرژی فرد کاهش می‏یابد و احساس خستگی و کاهش لذت از انجام اعمال روزمره می‏نماید. افکار آزار دهنده‏ای چون تنفر از زندگی، ناامیدی و آرزوی مرگ و گاه افکار مربوط به خودکشی در این بیماران مشاهده می‏گردد. بر اساس آمار 15% این بیماران به دلیل خودکشی جان خود را از دست می‏دهند، که اگر درمان و مراقبت خوبی داشته باشند می‌توان از آن پیشگیری کرد.

درمان

درمان بیماری افسردگی به‌صورت دارویی و غیر دارویی موفقیت چشمگیری تا کنون داشته است. در بسیاری از موارد اقدام به موقع برای مداوا به سرعت بیماری را مغلوب و حتی فرد را در مقابل استرس‏های بعدی زندگی مقاوم‏تر می‏سازد. بنابراین اکثر بیماران مبتلا به افسردگی نیازمند مراجعه به متخصصین بهداشت روان مانند روانشناس و روانپزشک می‏باشند. گرچه درمانهای دارویی و غیر دارویی در رقابت با یکدیگر موفقیت آمیز هستند ولی اکثر صاحب نظران درمان توأم را مؤثرترین شیوه درمان بیماری یافته‏اند. درمان‌های غیردارویی انواع مختلف دارند، رفتار درمانی، شناخت درمانی، خانواده درمانی و گروه درمانی. هم‌چنین کاهش فشارهای زندگی روزمره، ورزش، سرگرمی، انتخاب سبک زندگی معنوی سالم و بدون تنش در درمان افسردگی مؤثر است.

فهم اسکیزوفرنی

اسکیزوفرنیا چیست؟ Understanding Schizophrenia

اختلافات زیادی بر سر تشخیص روانپزشکی اسکیزوفرنیا وجود دارد. این جزوه تئوری ها و ایده های متفاوتی که درباره نحوه تشخیص، علل و درمان این بیماری وجود دارد را توضیح می دهد. این جزوه همچنین به کسی که مبتلا به چنین بیماری است و همینطور به خانواده و دوستان او راهنمایی های عملی می کند.

واژه اسکیزوفرنیا بطور وسیع در نظام روان پزشکی استفاده می شود.

روانپزشکان آن را نوعی جنون (psyhosis) می شناسند. به باور آنها فرد اسکیزوفرنیک قابلیت تمیز دادن بین افکار، ایده ها و تصورات قوی خودش و واقعیت (ادراکات مشترک، مجموعه ایده ها و ارزش های افراد دیگری که در فرهنگ او آن را واقعیت می نامند) راندارد. از جمله عوارض این بیماری این است که فرد ممکن است صداهایی را بشنود یا ممکن است فکرکند که افراد دیگر می توانند فکر او را خوانده و یا افکار او را کنترل کنند.

بیشتر روانپزشکان این عوارض را ناشی از نوعی اختلاط روانی (psychiatric disorder) می دانند و برای درمان آنها «تسکین بخش» (tranquillizers) قوی تجویز می کنند. البته همه این باورها درباره چنین وضعیت روحی را قبول ندارند. تفسیر دیگر از این وضعیت روحی آن را ناشی عکس العمل منطقی یا طبیعی نسبت به وقایع سخت زندگی می داند، بعبارت دیگر آن را حالت افراطی اضطراب تشخیص می دهد. بسیاری مایلند به اسکزوفرنیا در «تمامیت» خود نگاه کنند. آنها بر لزوم درک تجربه فردی یا شخصی و اهمیت اینکه این تجربه چه تاثیری بر فرد گذاشته، تاکید می کنند.

شنیدن صدا، بعنوان مثال، در فرهنگ های مختلف و نظام های مذهبی مختلف، معانی مختلف دارد.

چگونه روانپزشکان این وضعیت را تشخیص می دهند؟

مشکلاتی از این قبیل معمولا با سردرگمی یا حتی تغییرات قابل ملاحظه در رفتار صورت می گیرد. مهم است که بتوان عوامل ممکن دیگر را حذف کرد. این عوارض ممکن است مشابه مشکلات دیگر روحی مانند «اختلاط دو قطبی» (bipolar disorder) یا «اختلاط اسکیزوفرنیک ساز» (schizoaffective disorder) باشد، یا در نتیجه مشکلات جسمی معینی رخ داده باشد.

روانپزشکان این وضعیت روحی را با توجه به عوارض "مثبت" و "منفی" متفاوتی تشخیص می دهند:

عوارض "مثبت" شامل اینهاست:

اغتشاش فکری

حالت هزیانی (hallucinations)، مانند شنیدن صداها و یا اصوات دیگر

اوهام (delusions)

عوارض "منفی" شامل اینهاست:

احساس بی تفاوتی یا بی احساسی

ناتوانی در تمرکز کردن

اجتناب از تماس با افراد دیگر

نیاز داشتن به حفاظت

اغتشاش فکری

کسی در اغتشاش فکری است که نتواند رشته منطقی افکارش را دنبال کند و ایده های او درهم ریخته و یا به سختی قابل فهم توسط دیگران باشد. این وضعیت امکان محاوره را سخت کرده و ممکن است به حس تنهایی و انزوای فرد کمک کند.

حالت هزیانی (Hallucinations)

برخی افراد صداهایی را می شنوند که دیگران نمی شوند. این صداها ممکن است صداهای آشنا، دوستانه یا انتقادی باشند. این صداها ممکن است رفتار یا افکار فرد شنونده را بررسی می کنند و یا ممکن است به او بگویند چه باید بکند. صرف شنیدن این قبیل صداها به معنای داشتن اسکیزوفرنیا نیست.

بر اساس برخی تحقیقات در حدود چهار درصد جمعیت این قبیل صداها را می شنوند و برای بسیاری این وضعیت باعث مشکلی نمی شود. ولی کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند جزو کسانی هستند که بیشترین صداهای انتقادی و غیردوستانه را می شنوند. آنها ممکن است این صداها را همه عمرشان شنیده باشند، ولی یک واقعه سخت در زندگی ممکن است شنیدن این صداها را برای آنها شدیدتر و دشوارتر کرده باشد.

برخی مواقع افراد علاوه بر این گونه صداها" اصوات دیگر هم می شنوند.

اوهام (Delusions)

اوهام به باورها و تجاربی می گویند که دیگران در داشتن آنها شریک نیستند. بعنوان مثال ممکن است کسی فکرکند که او توسط افراد پلیس مخفی تعقیب می شود و یا توسط نیروهای غیبی کنترل می شود که افکار معینی را در سر او گذاشتند.

عوارض منفی

به این عوارض که شامل کناره گیری اجتماعی، بی تفاوتی و ناتوانی در تمرکز را شامل می شوند، عوارض "منفی" و نه "مثبت" می گویند زیرا خصوصیات آنها چندان روشن نیست. براحتی نمی توان گفت که آیا این عوارض بخشی از عوارض اسکیزوفرنیا هستند و یا آنها عوارض عکس العمل فرد در مقابل چیزهای دیگری است که باعث سرخوردگی و ترس او شده اند. بعنوان مثال بسته به اینکه فرد از چه تجربه ای برخوردار است، ممکن است برای ساعات متمادی بی حرکت و ساکت بنشیند و یا بدور مداوم در حرکت باشد.

همچنین چنین عوارضی می توانند واکنشی نسبت به رفتار سایرین باشد. در اغلب موارد کسی که دارای مشکلات عقلی یا ذهنی است، با بی توجهی یا تبعیض مواجه می شود، و این باعث می شود که او احساس انزوا، افسردگی یا نومیدی بکند.

آیا ممکن است برخی افراد احتمال بیشری در ابتلاء

 به این بیماری داشته باشند؟

از هر صد نفر یک نفر در مقطعی از زندگی اش معمولا وقتی یک فرد بالغ جوان است -- به این بیماری مبتلا می شود. این رقم برای زن و مرد کماکان یکی است، ولی مردها معمولا در سن جوانتری به این بیماری مبتلا می شوند. احتمال بیشتری دارد که به شما گفنه شود که مبتلا به این بیماری هستید اگر که فی الحال یکی از اعضای خانواده تان این بیماری را داشته است.

تخمین زده شده است که حدود یک سوم کسانی که از چنین اختلاطی رنج می برند فقط یک بار در زندگی شان آنرا تجربه میکنند. یک سوم دیگر آنها ممکن است این وضعیت را گهگاه تجربه کنند. در حالی که یک سوم دیگر ممکن است آن را برای همیشه تجربه کنند.

وقتی یک روانپزشک از تجارب فرهنگی، مذهبی و یا اجتماعی متفاوتی از بیمار خود برخوردار است ممکن است در تشخیص او دچار اشتباه شود. بعنوان مثال، در انگلستان این نگرانی وجود دارد که چرا در بین کسانی که تشخیص داده شده است از این بیماری رنج می برند بطورغیر متناسبی تعداد زیادی از مردان جوانی که از آفریقا یا جزایر کارائیب می آیند (African-Caribbean) وجود دارند. این وضعیت باعث شده که برخی از متخصصین این ایده را مطرح کنند که گویا کل ایده اسکیزوفرنیا متکی به باورهای نژادپرستانه است. برخی افراد بر این باورند که از آنجا که در بین متخصصین، یکانگی در تعریف، علل، و درمان مناسب برای اسکیزوفرنیا وجود ندارد بنابراین نباید آن را بعنوان یک اختلال روانی تعریف کرد.

آیا کسانی که از اسکیزوفرنیا رنج می برند خطرناک هستند؟

در وسایل ارتباط جمعی در باره اسکیزوفرنیا بیش از سایر اختلاطات روانی دیگر اطلاعات غلط وجود دارد. یکی از اسطوره های غلط عمومی در این باره این است که گویا اسکیزوفرنی به معنای "شخصیت دوگانه" است و کسی که از این وضعیت رنج می برد ممکن است از حالت آرام به حالت غیر قابل کنترل تغییر مزاج بدهد.

اغلب در مطبوعات و تلویزیون داستانهای اغراق آمیزی در باره "اسکیزوفرنیک ها" وجود دارد و از آنها بعنوان افرادی خطرناک که باید تحت کنترل داروهای آرامبخش باشند و در تیمارستان نگه داشته شوند، یاد می کنند. در حقیقت تعداد قتل هایی که توسط افراد مبتلا به اختلاطات روانی طی ده سال اخیر رخ داده است در همان سطح پائین باقی مانده است حال آنکه طی این دوره تعداد قتل های مرتکب شده در انگلستان بطور قابل ملاحظه ای افزایش یافته است.

بسیاری از کسانی که از اسکیزوفرنیا رنج می برند مرتکب جرایم خشونت آمیز نمی شوند و بسیاری از این گونه جرایم توسط این افراد صورت نمی گیرد. مطابق تحقیقات صورت گرفته افرادی که معتاد به الکل یا مواد مخدر هستند ممکن است دو برابر افراد مبتلا به اسکیزوفرنی مرتکب جرایم خشونت آمیز شوند. رابطه بین اسکیزوفرنیا و جرایم جدی چنان غیر متعین است که هر گونه پیش بینی درباره ارتباط این دو تقریبا غیرممکن است. مردم اغلب از دست کسانی که صداهایی می شوند، خیلی می ترسند. مهم است که به یاد داشته باشیم که چنین کسانی علیرغم شنیدن این گونه صداها از قدرت تشخیص برای آنکه بر اساس آنها رفتار کنند یا نکنند برخوردارند درست مثل بقیه که به آنها گفته شود کاری را بکنند. این صداها اغلب به این افراد می گویند که خودشان را بکشند تا اینکه فرد دیگری را به قتل برسانند. خیلی ها علیرغم شنیدن روازنه این صداها تصمیم می گیرند زنده بمانند.

چه چیز باعث اسکیزوفرنی است؟

بعلت وجود اختلاف نظر درباره اسکیزوفرنی به سادگی نمی توان گفت که علت آن چیست ولی می توان گفت که ایده های متفاوتی در این باره وجود دارد.

ارث بردن

متحققینی که در صدد یافتن یک "ژن اسکیزوفرنی" بودند تاکنون چنین چیزی را پیدا نکرده اند. البته این باور وجود دارد که برخی ژن ها ممکن است برخی افراد را در ابتلاء به عوارض این بیماری آماده تر کنند هر چند این لزوما به این معنا نیست که این عوارض تا حد بیماری کامل رشد خواهند کرد.

وضعیت جسمی افراد، نحوه بزرگ شدن آنها و محیطی که در آن رشد می کنند احتمالا در ابتلاء به این بیماری نقش ایفاء می کنند به همان سان که وضعیت فیزیولوژیک آنها ممکن است چنین نقشی داشته باشد.

وضعیت شیمیایی بدن

تحقیقات بیو شیمی بر بررسی میزان دوپمین ارتباط های عصبی (neurotransmitter dopamine) متمرکز بوده که مسئول حمل پیغام های بین سلول های مغر هستند. تئوری که در این زمینه وجود دارد حاکی از این است که مقدار بیش از حد دوپمین در افراد اسکیزوفرنیک وجود دارد، ولی هنوز معلوم نیست که آیا این ماده شیمیایی در رشد اسکیزوفرنیا نقش دارد یا نه.

بهر حال داروهای آرامبخش قوی برای تاثیر گذاشتن بر سیستم تولید دوپمین بدن درست شده اند.

تجارب خانوادگی

تئوری هائی مطرح شده دال بر اینکه نوعی خاص از خانواده ها ممکن است در ابتلاء به این بیماری نقش داشته باشند، ولی هنوز این تئوری اثبات نشده است. عموما این باور پذیرفته شده که تجارب اولیه زندگی در تشکیل شخصیت فرد نقش دارند.

وقایع سخت زندگی

بررسی های علمی و همینطور روایات شخصی حاکی از این است که شرایط بسیار سخت زندگی در شروع اسکیزوفرنیا ممکن است نقش داشته باشند. این وقایع شامل وقایعی می شود که زندگی یک نفر را تغییر داده است مانند از دست دادن کسی که به او نزدیک بوده است یا دشواری معمول تغییر شغل. فشارهای دیگر زندگی مانند بی خانمانی، فقر، و آزار نژادی و جنسی ممکن است در ایجاد این بیماری نقش داشته باشند.

بر اساس یکی از مطالعاتی که صورت گرفته، بیش از نیمی از کسانی که می گویند صداهای منفی می شنوند علت آن را سوء استفادهای جنسی و فیزیکی می دانند. حدود یک چهارم از این افراد حس گناه نسبت به رفتار خود را علت شنیدن این صداهای منفی بیان کردند.

استفاده نادرست از مواد شیمیایی

هیچکس هنوز رابطه بین استفاده نادرس از مواد شیمیایی و بروز این بیماری را اثبات نکرده است. بسیاری از محققین فکر نمی کنند چنین ارتباطی وجود داشته باشد، ولی شواهد غیرعلمی (anecdotal evidence) وجود دارد که بر وجود این رابطه تاکید می کند. ممکن است که کسانی که تشخیص داده شده است به این بیماری مبتلاء هستند عکس العمل بدی نسبت به داروهای معینی دارند.

در مجموع، بسیاری از متخصصین فکر می کنند که ترکیبی از یک رشته عوامل مختلف در بروز اسکیزوفرنی نقش دارد: ترکیب ژنتیک کسی ممکن است او را بیشتر آماده ابتلاء به بیماری کند، ولی شرایط سخت زندگی و یا بویژه تجارب خانوادگی و زندگی ممکن است در شروع عوارض این بیماری دخیل باشند.

از چه کمکی می توانم برخوردار شوم؟

اگر شما به دکتر خانوادگی تان (GP) مراجعه کنید او ممکن است برای شما داروهایی را تجویز کند و یا به شما نوعی روان درمانی را عرضه کند. او ممکن است در صورتی که بخواهید شما را به یک روانپزشک و یا به یک «تیم امراض روانی در محل» (community mental health team) معرفی کند تا از شما بررسی های بیشتری بعمل آورند.

بسیاری از کسانی که از اسکیزوفرنی رنج می برند در همان محل همیشگی خود زندگی می کنند ولی اگر عواقب بیماری سریعا و بطور جدی بروز کنند در آنصورت ممکن است لازم باشد به بیمارستان بروید.

تجویز دارو

از داروهای آرامبخش امراض روانی (antipsychotics) که همینطور از آنها بعنوان «تسکین بخش» (trasnquillisers) و یا قرص اعصاب (neuroleptics) نام می برند معمولا برای کنترل عوارض مثبت این بیماری استفاده می شود. این داروها ممکن است عوارض جانبی نامطلوب داشته باشند، بویژه اگر به مقدار زیاد استفاده شوند، و یا باعث تسکین فرد شوند به آن حد که برای او مشکل شود تا از اثرات مثبت گفتار درمانی استفاده کند. عوارض جانبی این داروها از جمله شامل این چیزها می شود: عوارض مربوط به اعصاب ماهیچه (مانند لرزش دستان، سفت شدن ماهیچه ها) و اثرات «آنتی ماسکرینیک» (antimuscarinic effects) (تیرگی بینایی، بالا رفتن ضربان قلب، یبوست ، سرگیجگی).

داروهای قدیمی تر آرامبخش امراض روانی مانند کلروپرومازین (chlorpromazine) که اسم تجاری آن لارگاتیل (Largactil) است و هیلوپریدال (haloperidol) که اسامی تجاری آن سره نیس (Serennace) و هالدول (Haldol) است با عواقب جانبی شدید و دراز مدت همراه هستند مانند صدمه دائمی به سیستم مرکزی اعصاب (که به آن تارداو دیسکینزیا می گویند tardive dyskinesia). ضوابط جدید درباره استفاده از این داروها حاکی از این است که بیمار باید در پائین ترین حد ممکن ازاین داروها استفاده کند. هر وقت که ممکن است چنین افرادی باید از داروهای جدیدتر آرامبخش "غیرعادی" مانند ریسپردون (risperidone)، اولان زاپین (olanzapine)، کوه تیاپین (quetiapine)، امی سلپراید (amisulpiride)، و زوته پین (zotepine) استفاده کنند. این داروها با هدف تخفیف عوارض مربوط به اعصاب ماهیچه تهیه شده اند. نه فقط این داروها مطمئن تر هستند بلکه عواقب منفی بیماری را نیز کم می کنند. این داروها ممکن است بشکل قرص، شربت و یا مایه قابل تزریق عرضه شوند و میزان استفاده از آنها روزانه، هفتگی، هر دو هفته یکبار و یا ماهانه باشد.

این داروها نمی توانند بطور کامل از بروز بیماری جلوگیری کنند ولی شواهدی در دست است که نشان می دهد آنها در کم کردن شدت و فواصل بروز بیماری موثر هستند. استفاده از میزان کم این داروها ممکن است بهترین روش برای کنترل عوارض بیماری و تخفیف عوارض جانبی خود داروها باشد. اگر شما از این داروها استفاده می کنید میزان مصرف آنها باید بطور منظم مرور شود تا مصرف آنها به حداقل ممکن برسد.

افراد بطور متفاوت به این داروها عکس العمل نشان می دهند، و ممکن است مقداری آزمایش لازم باشد تا بهترین نوع دارو برای یک فرد تشخیص داده شود. برای بسیاری از افراد استفاده از این داروها در کاهش عوارض بیماری بسیار موثر است ولی برخی از بیماران اصلا آن را مفید نمی یابند. برخی از افراد بعلت عوارض جانبی این داروها از استفاده آنها احتراز می کنند و برخی احساس می کنند به آنها اصلا نیازی ندارند.

مراقبت در محل (Community care)

هر فرد که برای استفاده از خدمات روانپزشکی در انگلستان معرفی شده است باید نیازهایش ارزیابی شده و نحوه مراقبت مطابق با برنامه موسوم به «روش مراقبت از بیمار» (Care Programme Approach - CPA) تنطیم شود. این ارزیابی باید نیازهای مراقبت پزشکی و اجتماعی شما را بطور کامل تعیین کند. یک هماهنگ کننده نیازهای درمانی شما باید مسئولیت وضعیت شما را عهده دار باشد. شما از این حق برخوردار هستید که بگویید به چه نیازهایی احتیاج دارید و حتی می توانید در زمان طرح این نیازها کسی را بعنوان وکیل تان با خود داشته باشید. این ارزیابی شمامل مددکاران و خویشاوندان بیمار هم می شود. (همین روش کار در ویلز هم وجود دارد).

 

«تیم امراض روانی در محل» (community mental health team) معمولا این گونه ارزیابی ها را انجام می دهند. هدف از این ارزیابی این است که شما بتوانید بطور مستقل زندگی کیند. این تیم می تواند به شما درباره مسائل عملی مانند امور اداری مربوط به دریافت کمک های مالی از دولت، تامین مسکن و یا سایر خدمات دیگر از قبیل رفتن به مراکز درمانی روزانه (day centres) و یا مراکز کمک های فوری (drop-in centres) کمک کند. این تیم همینطور می تواند ترتیب این را بدهد که یک پرستار امور روانی محلی (community psychiatric nurse – CPN) شما را در محل مسکونی تان ملاقات کند. این پرستاران داروهای تان را به شما تزریق می کنند و ممکن است به شما کمک های عملی دیگر هم بکنند. همینطور ممکن است امکانات دیگری وجود داشته باشد مانند متخصصین بهبود شرایط کار (occupational therapists) که به شما در کسب قابلیت های لازم برای انجام کارهایی که مایل هستید انجام دهید کمک خواهند کرد.

شما می توانید بعنوان بخشی از برنامه «روش مراقبت از بیمار» (CPA) و یا بطور جداگانه از دفتر خدمات اجتماعی بخواهید تا نیازهای شما برای برخورداری از خدمات مراقبتی در محل (community care services) را ارزیابی کند. این می تواند شامل همه چیز از خدمات روزانه گرفته تا نیاز شما به مسکن باشد با این هدف که این خدمات را در محل مسکونی خودتان و یا در محل مسکونی دیگری که متناسب با نیاز شما مجهز شده، فراهم کند.

شما ممکن است به مددکار اجتماعی (caseworker) احتیاج داشته باشید که مشخصا روی وضعیت تان کار می کند و از آنجا که اکنون عرصه های زیادی از خدمات دیگر رایگان نیستند در آنصورت باید هزینه این خدمات نیز در ارزیابی نیازهای تان منظور شود. وقتی که نوعی نیازی که شما برای آن به مراقبت احتیاج دارید برسمیت شناخته شود دیگر می توانید برای حق پرداخت مستقیم (Direct Payments) تقاضا کنید و بجای آنکه مددکارتان توسط دفتر خدمات اجتماعی تامین می شود خودتان او را استخدام کرده و یا به یک مرکز درمانی روزانه معینی بروید.

شما باید بتوانید اطلاعات لازم درباره خدمات درمان روانی محلی تان را از دکتر خانوادگی تان، یا از دفتر خدمات اجتماعی، یا از شعبه محلی انجمن Mind، یا از «تیم امراض روانی در محل» (community mental health team)، یا از شهرداری محلی یا یکی از سازمانهای خیریه بدست آورید. اطلاعات دقیق در این باره را همینطور می توانید در دفتر شماره های تلفن محلی بدست آورید.

پذیرش به بیمارستان

اگر شما بطور ویژه ای احساس اضطراب می کنید در آنصورت لازم است به جایی بروید که امن و کم دردسرتر باشد. در شرایط فعلی این به معنای رفتن به بیمارستان است. ممکن است در بیمارستان بعلت مجاورت با کسان دیگری که آنها نیر مضطرب هستند، و یا برخوردار نبودن از امکان فضای شخصی و یا حمایت مورد نیاز وضعیت دشواری را بوجود آورد. البته امکاناتی مانند خدماتی که توسط خود بیماران گردانده می شود (service-user) و یا گروه های امدادی بیماران که در بیمارستان وجود دارند بتوانند در برآوردن برخی از نیازها مفید و کمک کننده باشند. قبل از ترک بیمارستان شما باید بخواهید تا نیازهای تان را ارزیابی کنند تا بتوانید در بیرون از بیمارستان یک زندگی مستقل داشته باشید. اگر از رفتن به بیمارستان خودداری کنید ممکن است شما را مطابق «قانون 1983 سلامت روانی» (Mental Health Act 1983) بطور اجباری در بیمارستان بستری کنند. شما می توانید با بخش حقوقی انجمن Mind در این باره مشورت کنید.

خدمات اضطراری

در برخی مناطق، عرضه خدمات اضطراری جایگزین بستری شدن در بیمارستان شده است. از جمله این خدمات یکی تامین محل مسکونی اضطراری است، حال آنکه در برخی مناطق هدف عرضه کمک به افراد نیازمند در خانه های خودشان است. هدف عمده این خدمات این است که از رفتن افراد به بیمارستان جلوگیری شود. در عرضه این خدمات، استفاده از دارو برای درمان بسیار کم است و درمان، بیشتر به گفتار درمانی وحمایت شخصی متکی است.

وکالت

وکلاء کارکنان مجرب و تعلیم یافته ای هستند که نقش شان مساعدت به افراد در ابراز خواستها و نیازهای شان است و همینطور به آنها برای دسترسی به اطلاعات غیرمغرضانه کمک کرده و نظرات شان را در مقابل دیگران نمایندگی می کنند.

وکلائی که در بیمارستان شما مستقر هستند و یا در گروه های محلی کمک به بیماران روانی، مانند Mind حضور دارند می توانند به شما در حل مشکلات ناشی از داروها و یا درمان تان کمک و مشاوره کنند و شما را راهنمائی کنند که از داروها و درمان های متفاوت استفاده کنید. آنها ممکن است به شما کمک کنند که به خدمات مراقبت در محل نیز دسترسی پیدا کنید.

محلات مسکونی با امکانات حمایتی

محلات مسکونی با امکانات حمایتی تنظیماتی است که در آنها کمک براحتی هم از طرف کارکنان و هم ازطرف مستاجرین دیگر در اختیار فرد نیازمند قرار می گیرد. سطح امکانات حمایتی در هر کدام از این محلات ممکن است متفاوت باشد. ولی نقش کارکنانی که در آنها مستقر هستند این است که امکان یک زندگی مستقل را تا آنجا که ممکن است برای فرد فراهم کنند. محلات مسکونی این چنینی در هر محل هم از طرف دفتر خدمات اجتماعی ممکن است فراهم شود و هم از طرف پروژه های مربوط به بیماری های روانی، منجمله شعب محلی انجمن Mind.

دوره های تعلیماتی حرفه ای و اجتماعی

این دوره های تعلیماتی در کمک به افراد برای یافتن کار، گرداندن امور مالی شان، استفاده از وسایل ارتباط جمعی، حل مشکلات و شرایط اجتماعی مفید هستند. از هماهنگ کننده مسئول تامین نیازهای مراقبتی تان بخواهید تا اطلاعات بیشتر در این باره در اختیارتان بگذارد.

چه کار بیشتر دیگری می توانم برای بهبود زندگی

 ام انجام دهم؟

گفتار درمانی

روش های گفتاردرمانی مانند روانکاوی، مشاوره و درمان رفتار دماغی (cognitive behaviour therapy- CBT) می توانند به فرد اسکیزوفرنیک کمک کنند تا با بیماری خود کنار بیاید. این روش ها با تشخیص مسائل بیمار، بررسی عواقب این مسائل، تکوین روش های مناسب برای کنار آمدن با این مسائل و مانع شدن از وقوع شرایط بحرانی، به فرد اسکیزوفرنیک کمک می کنند. این روش های درمانی به فرد کمک می کنند تا به اهمیت بررسی عوارض بیماری خود پی برده و بتواند بر آنها فائق آید.

از دکتر خود درباره درمان های فردی یا خانوادگی بپرسید. دسترسی به روش های گفتاردرمانی اگر از استطاعت مالی آن برنیاید ممکن است دشوار باشد. برخی از پروژه های خیریه، مانند شعب محلی انجمن Mind، این روش درمانی را بطور مجانی تامین می کنند.

خودیاری (self-help)

گروه های خودیاری امکان مهمی برای افراد و خانواده های آنها فراهم می کنند تا در تجارب و روش های کنار آمدن خود با این بیماری شریک شوند، برای عرضه خدمات بهتر مشترکا تلاش کنند، و یا به سادگی از یکدیگر حمایت کنند.

کار

شما ممکن است بخواهید از قرار گرفتن در شرایطی که بطور ویژه طاقت فرسا است اجتناب کنید. اگر شاغل هستید، ممکن است بتوانید ساعات کمتری کار کنید، یا از ساعت کار انعطاف پذیری برخوردار شوید تا تنش کار کردن برایتان کمتر شود. طبق «قانون 1995 تبعیض براساس معلولیت» (Disability Discrimination Act 1995) کارفرمایانی که بیش از 20 نفر کارمند دارند باید "تنظیمات مناسب" برای تسهیل اشتغال افراد معلول منجمله کسانی که به کسالت های روانی دچار هستند، فراهم کنند.

روش های درمانی متفاوت

برخی از کسانی که به داشتن اسکیزوفرنی تشخیص داده شده اند از روش های درمانی تکمیلی استفاده می کنند برای اینکه بتوانند از عهده رفع مشکلات خود بخوبی برآیند. این روش ها ممکن است شامل هوموپاتی (homepathy)، یا معالجه امراض توسط دارویی که در اشخاص سالم علائم آن مرض را بوجود می آورد، و روش های درمانی ابداعی (creative therapies) که بر استفاده از هنر و شعرگویی تمرکز می کنند. بشود.

تای چی (T’ai chi)، یوگا (yoga) و روش های تمدد اعصاب مکن است مفید باشند هر چند که مناسب است درباره استفاده از آنها قبلا با یک مربی با صلاحیت صحبت کنید.

رژیم غذایی

مطالعات جدید تاثیر رژیم غذایی بهتر بر کسانی که به داشتن اسکیزوفرنی تشخیص داده شده اند را بررسی کرده است. نتیجه برخی از این مطالعات بر فواید روغن ماهی که از جمله در ساردین و قرص های تقویتی (supplements) وجود دارد، اشاره دارند.

چه کمکی همزی، دوستان و خویشاوندان شما

می توانند بکنند؟

این تجربه تکان دهنده ای است وقتی که در می یابید کسی که به شما نزدیک است عوارض اسکیزوفرنی را از خود نشان می دهد. شما ممکن است درباره اینکه چه می توانید بکنید مطمئن نباشید. کسب اطلاعات درباره واقعیت بیماری اسکیزوفرنی ممکن است به شما کمک کند.

این ممکن است شامل یادگیری روش های متفاوت کنار آمدن با این بیماری باشد که به طریق اولی می توانید همزی، دوستان و خویشاوندان خود را به اتخاذ آنها ترغیب کنید. ممکن است مناسب باشد که وقتی فرد اسکیزوفرنی احساس سلامتی می کند از او بپرسید که چه چیزی توقع دارد برایش انجام دهید و اینکه آیا او در یک وضعیت بحرانی قرار دارد یا نه. همینطور مناسب است که شما بروشنی به او بگویید که چه کمکی از دست تان برمی آید و چه کاری را نمی توانید انجام دهید. کسی که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا است همان چیزی را می خواهد که وقتی خود ما بیمار هستیم می خواهیم: داشتن این احساس که از او مراقبت می شود، اینکه تنها گذشته نمی شود، و اینکه کسی در دسترس است که با او می تواند درباره احساسات و روش های متفاوت کنار آمدن با این احساسات صحبت کند. مهم است که به چنین فردی نگویید که او مسئول این وضعیت است یا اینکه خودش را "باید جمع و جور کند".

از مراقبت برخوردار شدن

مهم است که برای کنار آمدن با احساسات تان که ممکن است شامل خشم، حس گناه، ترس و درماندگی باشد از کمک برخوردار شوید. تعدادی نهادهای خیریه وجود دارند که برای کسانی که از بیمار اسکیزوفرنیک مراقبت می کنند، کمک تامین می کنند. همینطور اگر که فردی که از او مراقبت می کنید فی الحال برای دریافت کمک های مراقبتی در محل ارزیابی شده و یا در حال ارزیابی است (در این باره به سازمانهای ذیربط که در پایین آمده اند رجوع کنید) دفتر خدمات اجتماعی ملزم است که نیازهای عملی و عاطفی شما را بررسی کرده و نوع کمکی را که برای این نیازها احتیاج دارید تامین کند.

چگونه از پی اوهام (delusions)می توان برآمد

دشوار است که چگونه بتوان با وضعیتی برخورد کرد که در آن دوست یا خویشاوند شما چیزی را می بیند یا به آن باور دارد که شما نه می بینید و نه می توانید باور داشته باشید. بجای تایید یا رد تجربه آنها ممکن است بهتر باشد اگر چیزی مشابه این بگویید، "من قبول می کنم که تو صداها یی را می شنوی و یا چیزهایی می بینی ولی این برای من اینطور نیست". معمولا موثرتر است اگر به آنچه فرد احساس می کند توجه کرد. این می تواند امکان ارتباط گرفتن موثر با او را تسهیل کند.

نمایندگی شدن مستقل

از شما ممکن است خواسته شود که کمک های عملی معینی را تامین کنید. اگر شما بجای فردی عمل می کنید، مهم است که با او مشورت کنید و نه او را کنار بزنید. ممکن است بتوان وکیل مستقلی را یافت که بجای چنین افرادی عمل کند. پروژه های محلی کمک به بیماران روانی، منجمله شعب محلی Mind، ممکن است بتوانند در این باره کمک کنند.

بستری شدن اجباری در بیمارستان

اگر شما فکر می کنید که احتمال جدی وجود دارد که کسی به خودش صدمه بزند یا باعث وارد شدن صدمه به فرد دیگری شود، در آنصورت ممکن است لازم باشد درباره بستری شدن اجباری او در بیمارستان بعنوان آخرین اقدام ممکن فکر کنید. "نزدیکترین خویشاوند"، همانطور که در« قانون 1983 سلامت روانی» تعریف شده، کسی است که می تواند تقاضای ارزیابی روانی چنین فردی را از یک مددکار اجتماعی با صلاحیت بکند و از او بخواهد وی را در انتخاب روش های ممکن برای درمان این فرد و اینکه آیا او را باید بستری کرد، صلاح و مشورت کند

بیش فعالی در کودکان

  "بیش فعالی" شایعترین اختلال روانپزشکی در کودکان است

دبیر انجمن روان پزشکــی کودک و نوجوان ایران گفت مطالعات نشان می دهد که، اختلال نقص توجه یا بیش فعالـــی ((ADHDو کم تمرکزی یکی از شایعترین اختلالات روانپزشکـــی در کـــودکان است. دکتـــــر "مهدی تهــرانـــی دوست" فوق تخصص روان پزشکـــی کودک و نوجوان در حاشیه برپایی سمینار رویکرد شناختی در روان پزشکی کـــودک و نوجوان در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار گروه علمــــی ایرنا با بیان این مطلب افزود: این اختلال روانی تا چهار برابر در پســـرها شایع تر است. وی افزود : رفتارهای مقابله جویانه در دخترها کمتر از پسران است و به عبارتی علامت عمده این بیماری در دختران حواسپرتی است در صورتی که پسرها بیشتر به علت "بیش فعالی" به کلینیک ها ارجاع می‌شوند. دبیر علمی سمینار رویکرد شناختی روانپزشکی کودک و نوجوان یادآور شد:

آنچه در بیش فعالی مورد توجه است ،پرتحرکی و بی‌قراری کودک است به گونه‌ای که این بیش فعالی باعث مزاحمت برای دیگران می‌شود. وی گفت: کــــودکان مبتلا به این اختلال با وجود اینکه از هـــوش خوبی برخوردار هستند در تمرکز مشکل دارند و تکالیف خود را یا به سختی انجام می‌دهند و یا اینکه مدت زمان زیادی را صرف آن می‌کنند.

دکتر تهرانی دوست با اشاره به اینکه میزان دقت این کودکان پایین است افزود:کودکانی که دچار اختلال بیش فعالی یا ADHDهستند در مدرسه معمولا برای همسالان و معلمان خود مشکل آفرین هستند.فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان یادآورشد: بیش فعالی حدود ۵تا۷  درصد کودکان در سنین مدرسه را در برمی‌گیرد اما شدت آن در کودکان مختلف متفاوت است. وی با بیان اینکه بیش فعالی،جمعیت زیادی از کودکان و حتی نوجوانان را در برمی‌گیرد تصریح کرد: این اختلال در حال حاضر یک مساله مهم بهداشت روانی جامعه محسوب می‌شود. فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان اضافه کرد: این بیماری با زندگی کودک در خانواده ،مدرسه و اجتماع تداخل می‌کند به طوریکه ناتوانی‌های کودک می‌تواند حتی تا سنین بلوغ تداوم یابد. وی با بیان اینکه بیشتر کودکان مبتلا به بیش فعالی نشانه‌های رفتار پرخاشگری و نافرمانی را از خود نشان می‌دهند افزود:اهمیت درمان کودکان مبتلا به این اختلال با بالاتر بودن خطر بزهکاری در این کودکان بارزتر می‌شود. وی اضافه کرد:درمان دارویی در کنار آموزش ،مشاوره‌های روانشناسی و آگاهی رساندن به والدین بهترین و موثرترین راهکار درمانی کودکان مبتلا به اختلال روانی بیش فعالی یا عدم تمرکز است.

دکتر تهرانی دوست یادآور شد:کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی از صبر و تحمل کمی برخوردار هستند و به همین دلیل در امتحانات تحمل پاسخ دادن به سوالات را ندارند و دچار افت تحصیلی می‌شوند. وی گفت:در مدرسه کودکان مبتلا به این اختلال قادر به انجام تکالیف نبوده و نیازمند توجه بیشتری از سوی معلمان و والدین می‌باشند. دبیر انجمن روانپزشکی کودکان و نوجوانان اظهار داشت:تشخیص بیش فعالی یک تشخیص بالینی است و مصاحبه با والدین اولین قدم در فرایند ارزیابی این بیماری است. وی افزود:بسیاری از والدین که کودکان آنها مبتلا به اختلال بیش فعالی هستند با در نظر گرفتن اینکه عدم توجه و تمرکز کودک و فعالیت زیاد آنها ناشی از شیطنت کودکانه است و نیازی به درمان ندارد،از مشاروه با روانپزشک خودداری می‌کنند. وی افزود:این درحالی است که اگر این اختلال مورد توجه قرار نگیرد و در جهت درمان کودکان مبتلا به این اختلال توجهی نشود مشکلات تحصیلی و اجتماعی برای آنها به وجود خواهد آمد.

 کودکان پرتحرک نیازها و انتظارات

اگر کودک شما تحرک طلب و پرتب و تاب است، باید نیازهای او را بررسی کنید. خوشبختانه امروزه تکنیک ها و روش هایی که او بتواند توسط آنها خود راآرام کند، در دسترس است. پرخاشگری خبر نمی کند. چنانچه در دوران نوزادی متوجه رفتار مبارزه طلبانه فرزندتان شدید، زمان بیداری او را تنها به آموزش اختصاص ندهید. انتظارات متفاوتی برای چنین بچه ای قائل شوید و روش های مختلفی را به کار گیرید. در طول دوران نوزادی، بچه تحرک طلب ممکن است به خاطر هر مسأله کوچکی گریه کند و خیلی دیرتر از بچه های دیگر خودش را با عادت های خوردن و خوابیدن وفق دهد.

اما یک مسأله خوب هم وجود دارد و آن اینکه احتمالاً مشکل زیادی برای فهمیدن احساسات و احتیاجات این بچه ندارید.چرا که او در مقابل هر عملی که به نظرش ناخوشایند بیاید عکس العمل شدیدی از خود نشان خواهد داد، مخصوصاً زمانی که شروع به حرف زدن میکند احتیاجات خود را زبانی بیان میکند. از این گذشته، کودک تحرک طلب همیشه و در همه موارد بدون انعطاف نیست. برای مثال اگر چه ممکن است از تجربیات جدید پرهیزکند و حاضر به پذیرش آنها نباشد، ولی عاشق گذراندن وقتش با شما است. او با شما بیشتر احساس راحتی و خوشحالی میکند. آگاهی داشتن از احتیاجات چنین کودکانی به شما کمک می کند تا دنیای او را به گونه ای شکل دهید که اغلب تجربیات برای او ساده تر یا مسرت بخش تر شود. برای مثال در طول اولین سال زندگی احتمالاً به این موضوع پی می برید که چه روش های مشخصی را برای آرام کردن و از بین بردن ناراحتی های او باید به کار گیرید و بعد از یک سالگی زمان آموزش این روشها فرا می رسد. در آن زمان ممکن است کودکتان تا حدی اذیت شود چنانچه در حین آموزش شروع به مکیدن پستانک یا انگشتش کرد با منع کردن کودک از این کار او را مایوس نکنید. این اعمال کاملاً طبیعی و در اغلب موارد روش هایی موثر برای آرام کردن او می باشند. یک پتو یا اسباب بازی نرم که بتواند در مواقع فشار روحی وناراحتی به آن پناهنده شود، کمک بسیار موثری برای آرام کردن اوست.

حتماً باید چنین اشیایی درمواقع احتیاج کودکتان در اطرافش باشد. مثلاً وقتی تا دیروقت کارمی کنید یا مواقعی که با کودکتان در محیطی مهیج مثل سوپرمارکت یارستوران هستید و احتمال مایوس یا ناراحت شدن او وجوددارد، بهتر است که چنین اشیایی درکنارش باشد. اگر پدر یا مادر بچه ای تحرک طلب و پرخاش جو هستید، نسبت به برطرف کردن احتیاجات خود جدی باشید. استراحت به اندازه نیاز، ورزش و ارتباط با افراد قابل اعتماد از اعمال موثری است که می توانید انجام دهید. این کار کمک شایانی به انعطاف پذیر بودن شما در مقابل خواسته های کودکتان می کند، چنانچه فکرمی کنید صبر و توانتان را از دست داده اید و دیگر نمی توانید رفتار کودکتان را تحمل کنید، بدون معطلی باپزشک تماس بگیرید. او حتماً می تواند برای کنترل رفتار کودکتان شما را راهنمایی کند.

کـــــــــودک آسان گیــــــــــر

اما چنانچه کودکتان آسان گیر و بردبار است، خدا را شکر کنید و بدانید که از خوش شانس ترین افراد روی زمین هستید. کودکان یک ساله ای که رفتاری ملایم و متعادل دارند، بچه هایی شاد و سرزنده هستند. آنها با شرایط جدید خیلی زود اخت می گیرند. به ندرت گریه می کنند و از برنامه های ثابت مانند آماده شدن برای خواب و خورد و خوراک در یک زمان خاص از روز پیروی می کنند. آنها آنقدر سخت گیر نیستند که غذاهای جدید یا بی خوابی را نتوانند تحمل کنند. رفتارها و پاسخ های این بچه ها به عوامل و افراد متفاوت در دنیای اطرافشان آنقدر مشخص است که می توان آنها را به طورمشخص پیش بینی کرد، البته نه آنقدر که به نظر اغراق آمیز برسد.

چنانچه بچه ای آسان گیر دارید، مبارک باشد! و با تمام جوانب زندگی روزانه به خوبی کنار می آید، دیگران و اتفاق هایی که در اطرافش می افتد برایش جالب هستند و رفتارش به گونه ای است که به راحتی قابل فهم است.برای مثال زمان یادگیری رفتن به موقع به دستشویی، همه چیز به خوبی پیش می رود. کلمات یا حرکات کلیدی او به شما می فهماند که به دستشویی نیاز دارد. با این حال، داشتن کودکی با رفتاری متعادل و ملایم نیز بدون اشکال و سختی نیست. ازآن جایی که کودکان یک ساله آسان گیر هیچ گونه درخواستی ندارند و یا اگر هم داشته باشند، آن را ابرازنمی کنند، گاهی اوقات پدر ومادر برای برطرف کردن نیازهای آنها با مشکل مواجه می شوند، زیرا متوچه نمی شوند آنها به چه چیز نیاز دارد. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر میشود که کودک دیگری البته نه به صبوری و آرامی او در خانواده باشد.چون ممکن است نیازهای کودک ساکت و متکی به نفس شما نادیده گرفته شود. مراقب باشید که کودک آسان گیر یک ساله خود رابا وسایلش برای یک مدت طولانی تنها نگذارید. نمی گوییم که به او اجازه ندهید تامتکی به خود و بی نیاز بار بیاید،اما مطمئن شوید که او درخواست هایش را حتماً مطرح میکند و توانایی اینکار را دارد.

کـــــلام آخـــــر اینکــــه : داشتن یک کودک آسان گیر در کنار کودکان دیگری که چندان مطیع نیستند، شما را بدعادت خواهد کرد سعی کنید رفتارتان با او همانند دیگر فرزندانتان باشد.

تاثیر اعتیاد بر کودکان

 اعتیاد: سازمان بهداشت جهانی اعتیاد را این گونه تعریف می کند:اعتیاد به مواد مخدر مسمومیت حادیا مزمنی است که مضر به حال شخص و  اجتماع است و زاییده ی مصرف دارویی طبییعی یا صنعتی به شمار می رود .

 دکتر منصوررحمدل در تعریف اعتیاد می گوید:(حقوق بشر و معتادان)اعتیاد وابستگی جسمی و روانی فرد به مواد مخدر است که ترک ان برای  فرد مبتلا سخت می باشد.

روزنامه ی هموطن سلام:اعتیاد یک بیماری اجتماعی است که عوارض جسمی و روانی دارد و تا زما نی که به علل گرایش بیمار  تو جه نشود درمان جسمی و روانی فقط  برای مدتی نتیجه بخش خواهد بود و فرد  معتاد دوباره گرفتار مواد اعتیاد اور می شود.

یافته ها:  مواد مخدر از زما نهای کهن در ایران به  صورت قرص و شربت استفاده می شد ولی  با این حال ایرانیان در ئوران باستان معتاد به   مواد مخدر نبودند و سابقه دیرین استعمال مواد مخدر در ایران و بسیاری از  کشور های اسیایی به هزاران سال قبل  می رسد.

طبق نظریه ی فروید شخصیت کودک طی  6 سال اول زندگی فرم اصلی خود را می یابد و روابط مو جود در خانواده  مثل میزان محبت(افراط و تفریط)میزان استقلال کودک در تصمیم گیری هایش و سازگاری یا عدم سازگاری والدین و... عواملی هستند که شخصیت  کودک را می سازند وقتی روابط متقابل افراد خا نواده و شرایط و امکانات زندگی   انها به خوبی تجزیه و تحلیل می شود  ثابت می گردد که کودک مطمینا  زاییده ی یک خا نواده ی متعادل و مطمین است اما کودکان ناسازگار و محرومیت کشیده در نقطه مقابل کودکان  عادی قرار دارند بسیاری از معتادان علل گرایش به مواد را روابط نامطلوب والدینشان عنوان می نمایند چون وقتی محیط خانواده کانون و مکان مناسبی برای  زندگی نباشد افراد سعی می کنند  بیشتر وقت خود را در خارج از خانواده  بگذرانند و این فرصت خوب برای افراد نا سالمی است که به دنبال فرصت هستند و همچنین رفتار والدین معتاد با فرزندان بدون محبت ارتباطات عاطفی و  غالبا خشو نت امیز است . کودکانی که  از طرف والدین معتاد مورد خشونت های جسمی و روانی و بی مهری قرار می گیرند خود را از خانواده و اجتماع طرد  شده تلقی می کنند و همواره در صدد انتقام جویی از خود و دیگران بر می ایند و با ارتکاب اعمالی بر خلاف قوانین و  مقررات و اداب و رسوم اجتماعی قلبا  احساس شعف و رضایت مندی می کنند.

یافته های پژوهش سیلدین در مورد مادران خانواده های معتاد نشانگر این است که  مادر یک عضو سلطه جو خانواده است ولی در عین سلطه جویی نسبت به رفتار و کردار خود سهل انگاری میکند و روش مسالمت امیزی در پیش می گیرد .او بیش از اندازه به فرزندان خود ازاز میدهد .ادعای سیلدین توسط کانجرنیز تایید شده است  در این خانواده ها دختران معتاد ظاهرا در  رقابت و ستیز اشکار با مادرانشان هستند.همان مادران سلطه جو قدرت طلبی که در کودکی در انها زیاد از حد ازادی عمل داده اند و همچنین پدران معتادان تا حدزیادی به خاطر کیفیت روابطشان با پسران مورد انتقاد قرار گرفته انها به عنوان افرادی   غایب و بی تمایل به  بر قراری ارتباط با  فرزندان خود توصیف شده اند و هیچ گاه فرصت تامین احتیاجات اولیه محبت و وقت  کافی را برای فرزندان در نظر نگرفته اند  و اکثرا از نظر عاطفی سرد و دارای نقش  ضعیف در زندگی خانوادگی می باشند.

 اختلالات رفتاری حاصل تعامل کودک با محیط اطراف وی است و بنابراین باید در رابطه با بافت  خانواده و همسالان ،مدرسه،همسالان،مدرسه، خانه و جامعه مورد بررسی قرار گیرد. توجه به  محیط اجتماعی_فرهنگی در درک اختلالات رفتاری کودکان و نوجوانان از اهمیت ویژه ای خوردار است لذا باید به تعامل بین کودک و محیط فیزیکی و اجتماعی وی توجه شود توجه  به یکی ازاین ابعاد به تنهایی موجب محدودیت  در دامنه بررسی می شود .

 در پیدایش اختلالات رفتاری عامل واحدی را  نمی توان مسول دانست بلکه انواعی از عوامل  مربوط به والدین و الگوی خانواده ،عوامل  اجتماعی_فرهنگی ،عوامل شناختی ،عوامل  زیستی و عوامل زمینه ساز و عوامل اشکار ساز ر پیدایش ان سهیم هستند .برخی از عوامل خطر ساز موجب گسترش اختالالت رفتاری شود  یکی از این عوامل اعتیاد والدین است که ما در این جا به ان پرداختیم.

 در دنیای مدرن امروز ، برای شروع هر کاری  نیازبه تخصص، صلاحیت و ارایه مدرک علمی قابل  قبول است. احتمالا تنها جایی که تخصص ،  صلاحیت و دانش جدی گرفته نمی شود  فرزند داری است. والدین، مسول بنا گذاری یک گروه   هسته ای  هستند که از گستره ی فامیلی جدا می شود اما ارتباط خود را با اقوام و اشنایان حفظ می کند. والدین که خود کودکان خانواده های دیروز بودند،بدون انکه اموزش کافی ببینند ،دوره های لازم را طی کنند و نیازی به ارایه ی شواهد مبنی بر امادگی عملی و روانی برای فرزندپروری داشته باشند فرزندانی به دنیا می اورند.انها به کودکان خود کمک می کنند تا به دنیای  بزرگسالی وارد شوند، مهارتها را اموزش  می دهند،حد و مرزی برای کودکان و نوجوانان  خود تعیین می کنند و جهان واقعی را در اندازه های کنترل پذیر به انها ارایه می کنند.

 با بزرگ شدن فرزندان ،والدین در مراحل همسر گزینی به فرزندان جوان خود کمک  می کنند و به تدریج نقش پدر بزرگ و مادر بزرگ را ایفا می نمایند. فرزندان جدیدی متولد می شوند   و نسل قدیمی می میرد یا به حاشیه ی خانواده  رانده می شود.به این ترتیب خانواده با تمام  مشکلات و شاد کامی هایش بر قرار می ماند.هر مشکل و نا بهنجاری در ساختار چند نسلی خانواده ،تاثیر مستقیمی بر کودکان دارد. مخرب ترین معضل خانواده اعتیاد است.گاهی والدین به مصرف مواد مخدر می پردازند و گاهی نسل سوم یعنی پدر بزرگ و یا مادربزرگ خانواده  معتاد هستند. کودکان به شیوه های متفاوتی با هر نسل ارتباط دارد و از اعتیاد انها تاثیر می پذیرند.کودکان والدین معتاد والکلی در خانه ای بزرگ میشوند که فضای  ان توام با بد رفتاری ،طرد و بی توجهی است.

 برخی از کودکان از همان ابتدا با سندرم الکلی  جنین متولد میشوند. در موارد دیگر، والدین یا  یکی از انها بعد از تولد کودک شروع به مصرف  مواد میکنند و پیامدهای ان وارد چهره ی شاخص خانواده میشود.بسیاری از صاحبنظران به نقش خانواده دز سازگاری رفتاری کودکان تاکید دارند عوامل خانوادگی ظرفیت کودکان را در رویا رویی  با استرس یا فشار روانی تحت تاثیر قرار می دهند .داغدیدگی،جدایی،طلاق،منازعات زناشویی  و اعتیاد والدین از جمله استرس های شنا خته  شده دوران کودکی هستند که سلا مت روانی کودکان را تحت تاثیر قرار می دهند. اعتیاد به مواد مخدر پیامد های جدی بر کودکانی که در خا نواده های معتاد زندگی می کنند دارد.مشکلات مالی و بهداشتی هیجانی سبب تنش  در درون خانواده می گردد که می تواند خود را به  صورت کودک یا همسر ازاری بروز دهد.معمولا والدین معتاد در براورده کردن نیاز های بدنی ، ایجاد علاقه و حمایت هیجانی کودک خود ناتوان هستند و کودکان انها از مشکلات مختلف بدنی،روانی،هیجانی،رنج می برند.تداوم در اعتیاد سبب ا نزوای خانواده می شود .کودکان والدین معتاد مشکلات سلامت روانی و جسمی بیشتری را تجربه می کنند و هزینه ی خدماتی که برای حفظ سلامتی انها می شود درمقایسه با هزینه ای که صرف کودکان والدین غیر معتاد می شود بیشتر است .اعتیاد پدر به مواد مخدر  باعث اعتیاد کودک به مواد می تواند باشد.نوجوانان با تاریخچه ی اعتیاد ،با احتمال بیشتری پیامد های مربوط به اعتیاد و دیگر مشکلات روانی را گزارش می کند.

شواهد بسیاری حاکی از ان است که کودکان خانواده های معتاد به مواد مخدر از نظر بیولوژیکی احتمال خطر بالا تری برای ابتلا به وابستگی به مواد مخدر و الکل دارند از سوی دیگر به دلیل این که کودکان رفتارها ومها رتهای سازشی را در محیط خانواده یادمی گیرند ، در نتیجه کودکان والدین معتادممکن است یاد بگیرند که با ناملایمات و مشکلات زندگی به گو نه ای که والدینشان قبلا کنار می امدند کنار بیایند.میزان اضطراب و افسردگی در کودکان این خانواده ها در مقایسه با کودکان خانواده های غیر معتاد بیشتر است.اعتیاد چقدر دوام دارد؟پاسخ به این سوال اسان نیست. یک والد  در نهایت اعتیاد  خود را کنترل میکند و دیگری همچنان به اعتیاد خود ادامه میدهد.یک فرد برای تمام عمر ترک می کند اما افسردگی و اضطراب ،هشیاری کوتاه مدت فرد دیگر را در هم می شکند و اعتیاد باز میگردد. وقتی که اعتیاد ماندگار می شود، کودکان،والدین یکدیگر و یا والدین خو د می شوند خانواده که بر اثر مرگ ،سانحه و جنایت های ناشی از اعتیاد ، فشار های  مضاعفی را تحمل می کندهمچنان به  اعتیاد خود ادامه می دهد .به تدریج خانواده نه تنها فراموش می کند که تمام رنج ها ناشی از اعتیاد است بلکه فقط بر رنج ه ای خود تمرکز می کند و مقدار مصرف افزایش می یابد . در این مرحله  خانواده با روش های متنوعی ،کودکان را مجبور به پذیرش این نا بهنجاری می کند.انکار عمو می ترین الگوی این خانواده هاست .شدت پرخاشگری، بد رفتاری ،برونریزی،فرار از منزل ،دیر کردن و تاخیر در بازگشت به منزل و فعالیت های جنسی نا بهنجار کودکان و نو جوانان از طرف والدین   معتاد انکار می شود .کودکان یاد می گیرند که اعتیاد والدین خود را انکار کنند و والدین نیز مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان خود را که بازتاب اعتیاد انهاست ندیده می گیرند.در برخی از موارد والدین معتاد از عهده ی  نگهداری فرزندان خود بر نمی ایند و انها  را به پدر و مادر بزرگ می پارند .این والدین   قدیمی که بر اثر تربیت غلط ففرزندان خودرا به طرذف اعتیاد سوق داده بودند ،همین روش را در مورد تربیت نوه های خود نیز به کار می گیرند و زمینه ی بروز پدیده ی اعتیاد و اختلالات رفتاری را در انها فراهم می کنند.والدین معتاد در مواجهه با مشکلات رفتاری فرزندان خود گاهی از روشهای خشنی استفاده میکنند و در زمان دیگر تمام مشکلات کودکان و نوجوانان خود را نا دیده میگیرند.روش های حل مساله در کودکان دارای والد معتاد دارای ویزگی های خاصی است .راه حل ها دارای کانون کوتاه مدت و محدودند و در بلند مدت کارایی ندارند. مثلا پدر برای  این که از تاثیر اعتیاد خود بر فرزندان بکاهد ،در هنگام مصرف مواد کودک بزرگتر را مسوول کودکان کوچکتر می کند تا شاهد مصرف مواد نباشند و ان را یاد نگیرند.این روش در کوتاه مدت مفید است اما در بلند مدت مشکلاتئ بشتری ایجاد می کند. راه حل ها در موارد و مواقع عادی موجب میشوند که ساختارها در جای مناسب خود قرار داشته باشند اما در هنگام بحران از هم می گسلند.به همین دلیل است که در فضای خانواده های معتاد سطح بالایی از تنش و هیجانات ناگهان رها شونده و پراکنده را احساس می کنیم .راه حل ها معمولا به

 شدت واکنشی هستند و بار هیجانی زیادی به همراه دارد.الگوی ساختاری این خانواده ها با هرج و مرجو تداوم اشفتگی مشخص می شود.جریان عادی و روز مره دارای ثبات متعارف نیست.کودکان زمان خواب و بیداری ثابتی ندارند . زمان صرف غذا ،انجام تکالیف و دیگر فعالیت ها هیچ نظمی ندارد.

عادت های جاری خانواده حفظ نمی شود یک شب شام را با هم صرف می کنند و در شب دیگر مجبورند از هم فاصله بگیرند  چون والد معتاد به تازگی مواد مصرف کرده  و یا مواد به او نرسیده است. یک شب  نوجوان باید تحت نظارت پدر و مادر باشد و در شب دیگر حامی خواهر و برادر هایخود و یا ساقی پدر مخمورش باشد.تشریفات مذهبی مورد سوء استفاده قرار میگیرند . مثلا پدر در جشن ها و اعیاد به مصرف مواد میپردازد و مرز بین زشتیاعتیاد و اعیاد ملی و مذ هبی  برای کودک مبهم و غیر قابل درک میشود.ارتباطات خانواده های معتاد نیز دچار اختلالو دگرگونی می شود .اعضاء خانواده در یک وابستگی مضاعف نسبت به هم قرارمی گیرند .مثلا زن یا شوهر معتاد ،خود میماند زیرا او معتقد است سر انجام از این مشکل رها خواهد شد.همه چیز در هاله ی یک امید واری کاذب و یا یک نا امیدی هو لناک قرار دارد.گاهی اعضاء ، اعتیاد اعضاء دیگر را

تسریع می کند. به عنوان مثال پدر می داند که مادر پس از نوشیدن مقداری الکل ارامتر میشود، پس همیشه قبل ازگفتند یک مشکل حاد او را تشویق میکند تا مقداری الکل بنوشد.ارتباطات اسکیزو فرنیک گونه رشد می یابند .خانواده به کودکان اموزش میدهد که به کسی اعتماد نکنند و در مورد بد رفتاری والدین ،نا کامی خودشان،خشونت و اعتیاد حرفی نزنند.پدر یا مادر معتاد قادر به تشخیص و کنترل عواطف خود نیست .بنابر این نمی تواند این مهارت را به کودک خود بیاموزد.او بهفرزند خود می اموزد که احساسات خود را انکار و سرکوب کند. اعتیاد, خانواده فردمعتادرامتزلزل و فرزندان و سرنوشت وآینده آنان رابه مخاطره می اندازد.سوغات اعتیادچیزی جزنگرانی وپر یشان حالی نیست , خوشی و شادمانی ازخانواده معتادرخت بر می بنددوشیرازه زندگی راازهم می پاشد.مهمتر ین تاثیراعتیادبر خانواده ازبین رفتن کنترل,نظم وانظباط وبه وجودآمدن هرج ومرج و

بی بندوباری است. دربررسی هایی که دراین موردبه عمل آمده نشان می دهدکه: 46 درصدبزهکاران درخانواده های بی بندوبار زندگی می کرده اند,91 درصدازاین خانواده هاگرفتاربلای اعتیاد بوده اند. اعتیاد به خاطرهز ینه سنگینی که دارد ثروتمندتر ین خانواده هانیزپس ازمدتی به تناسب,دچارمشکلات مالی می شوند.فشاری که اعضای خانواده محکوم به تحمل آن می باشند.این فشار وتنگنا , خود خطری درجهت ایجاد اختلالات روانی مانند اضطراب و افسردگی در فرزندان می گردد. چنانچه افراد خانواده از سلامت نفس  برخورداربوده وفشارهاراتحمل نمایندو ازنظرکنترل ومراقبت تحت نظر یکی ازوالدین غیرمعتادخودباشندوجودپدرومادرمعتادبه روحیه وروان آن تاثیرگذاشته وموجب عدم تعادل روانی وسرخوردگی اجتماعی آنان  خواهدشد.ز یراخانواده یک مجموعه گسسته ازافراد مستقل  نیست.بلکه یک سیستم دقیقاسازمان یافته ازاعضاوابسته به هم است که روابط متقابل دارند.وهرعضوی به  دیگراعضا تکیه داردوخودنیزبه نوبه  خودمورداتکادیگران است. در نهایت کودکان والدین معتاد در سنین نوجوانی تمایل به مصرف مواد می کنند و این واقعه با توجه به سیمای خانوادگی انها غیر طبیعی تلقی نمی شود.نوجوانی که شاهد اعتیاد پدر خود است برای ارام نگهداشتن خود شروع به مصرف سیگار و...مینماید و این اغاز اعتیاد است .گاهی نو جوان معتاد نمی شود بلکه شروع به خرید و فروش مواد می کند .او به این وسیله احساس می کند بر موادی که او را گرفتار پدر و مادر معتاد کرده است کنترل کامل دارد. از نظر علمی فرضیه‌ای هست که تمایل به اعتیاد و روی آوردن به مواد مخدر یکامر ژنتیکی است و بنابر همین فرضیه هر کسی استعداد معتاد شدن را ندارد و تنها  کسانی به مواد مخدر گرایش پیدا می‌کنند که به طور ژنتیک این تمایل در آنان وجود داشته باشد.در گرایش آنها به اعتیاد این خطر را برای فرزند نزدیک کرده است که او هم معتاد بشود. بنابراین فرزند مستعد در محیط آلوده گرایش به اعتیاد پیدا می‌کند.

خانواده‌هایی که والدین معتاد هستند دیگر نمی‌توان به نقش پدر و مادر امید داشت  چرا که هم عمل آنها و هم از نظر ژنتیکی گرایش  آنها به اعتیاد این خطر را برای  فرزند نزدیک کرده است که او هم معتاد بشود. بنابراین فرزند مستعد در محیط آلوده گرایش به اعتیاد پیدا می‌کند.کودکان والدین معتاد به احتمال بیشتری  به اختلالات اضطرابی مبتلا هستند و یا نشا نه های اضطراب را از خود نشان می دهند .رابطه ی بین اعتیاد والدین یا خشونت یا سوء رفتار نسبت به کودکان به وفور مشاهده شده است . پژوهش ها نشان می دهند که مشکلات مربوط به مواد یکی از عوامل اساسی در موارد بد رفتاری هیجانی و غفلت است .در واقع غفلت یکی از دلایل اصلی است که کودکان را مجبور به ترک از منزل می کند .کودکان والدین معتاد به احتمال بیشتری در خانه های کودکان بی سرپرست قرار می گیرند .این کودکان به میزان بیشتری از خود مشکلات رفتاری نشان می دهند.با توجه به نتایج پژوهش ها  ،برخی مشکلات رفتاری کودکان والدین معتاد عبارت است از :فقدان همدردی نسبت بهدیگران ،کاهش بسندگی اجتماعی و سازگاری بین فردی ،عزت نفس پایین و فقدان کنترل بر محیط. کودکان ویژگی رفتاری و سبکهای خلق و خویی دارند که انها را برای ابتلا به نا سازگاریهای بعدی مستعد می کند. کودکان والدین معتائ نمرات پایین تری در مقیا سهای پیشرفت تحصیلی دارند و به طور کلی مشکلات تحصیلی بیشتری دارند.پسران والدین معتاد در همه ی حیطه های پیشرفت تحصیلی مانند اطلاعات عمومی ،توانایی خواندن و درک مطلب ،ریاضیات و

 هجی کردن عملکرد پایینی دارند.غیبت می کنند و همچنین احتمال بیشتری دارد  ترک تحصیل کنند . این کودکان در مقایسه با کودکان والدین غیر معتاد بیشتر به مشاورین مدرسه ارجاع داده می شوند. هر چند که درمان اختلالات  رفتاری بسیار مهم و ضروری است اما ضرورت بر نامه های یشگیری به منظور جلوگیری از بروز اختلالات رفتاری از اهمیت بیشتری برخوردار است.برنامه های پیشگیری را می توان در چهار بعد مربوط به اموزش کودک ،خانواده ،مدرسه و جامعه (مسؤلین و برنامه ریزان )متمرکز نمود.بی شک کمک به کودکان با اختلالات رفتاری امری مهم و ضروری است زیرا تداوم اختلالات  رفتاری در فراخنای زندگی با شروع در دوره ی کودکی اهمیت مداخله زود رس را نه تنها به منظور کاستن رنج کودکان و نو جوانان بلکه با هدف پیشگیری از انجامیدن ان به طیف وسیعی  از مشکلات روانشناختی در بزرگسالی تبیین می کند.اعتیاد در طی نسل ها منتقل می شود .والدین، تعارضات حل نشده خود را به فرزندان انتقال می دهند . جامعه ، پدر یا  مادر معتاد را به عنوان والدین شکست خورده و نا موفق بر چسب می زند و تحمل انها را برای ترک کاهش میدهد.اما این چرخه ی معیوب قابل  شکستن و باز سازی است .